چکیده:
فلسفة سیاسی سرشتی فلسفی دارد و از اینرو روش فهم حقایق آن، همان روش فهم حقایق فلسفی است. روش فلسفة اسلامی عقلی و برهانی است و اگر صدرالمتالهین روش خود را اشراقی خوانده، منظورش استفاده از شهودات خود در تحلیلهای فلسفی بهمنظور ارتقای توان عقل است. ایشان در کنار روش اشراقی، شیوهای را برای استفادة ضابطهمند از آموزهای دینی و عرفانی ارائه داده است که میتواند کمک فراوانی در تبیین و ارزشیابی حقایق سیاسی داشته باشد. مقالة پیشرو، با شیوة توصیفی و تحلیلی، به روش فهم حقایق سیاسی بر اساس مبانی فلسفی صدرالمتالهین پرداخته و درصدد نشاندادن روشی فلسفی برای فهم حقایق سیاسی است. این نوشتار، نخست اشارهای کوتاه به روش حکمت متعالیه دارد و آنگاه به روش ادراک، تحلیل و توصیف، تعریف، و در نهایت به روش تبیین و ارزشیابی حقایق امور سیاسی، بر اساس فلسفة صدرایی پرداخته است.
The political philosophy has a philosophical nature, and hence the method of its comprehending is like the method of comprehending the philosophical facts. The method of Islamic philosophy is intellectual and demonstrative, and if Sadr al-Mutallehin has called his method as an enlightening one, is only because he has used his insights on philosophical analysis to enhance the power of reason. Along with the enlightening method, he has presented a method for utilizing the religious and mystical teachings, which can be of help in explaining and evaluating the political facts. Using a descriptive-analytical method, this paper studies the methods of comprehending the philosophical facts based on the philosophical foundations of Sadr al-Mutallehin, and it seeks to show a philosophical method for comprehending the political facts. Accordingly, this paper first provides a short reflection on the Transcendental Wisdom and then, studies the Transcendental Wisdom through the method of perception, analysis and description, definition, and finally, the method of explaining and evaluating the facts of the political matters.
خلاصه ماشینی:
برخـي مباحـث ، نـاظر بـه ابعـاد هستيشناختي مفاهيم و قضاياي سياسي است و ماهيت آنها را ميکاود؛ نظير اينکه : مفـاهيم و قضـاياي سياسـي، از سنخ مفاهيم و قضاياي ناظر به واقع خارجياند يا ذهني؟ به عبارت ديگـر، نفـس الامـر مفـاهيم و قضـاياي سياسـي، خارجي است يا ذهني؟ برخي نيز ناظر به ابعاد ارزش شناختي آنهاست و فضيلت و رذيلت داشتن آنها را ميکاود؛ امـا از حيث روش شناختي، پرسش محوري اين است : با چه روشي ميتوان به فهم حقايق سياسـي يـا همـان کـنش هـاي سياسي انسان دست يافت ؟ نگاه فيلسوفانه به حقايق سياسي اقتضا ميکند روش فهم آنها عقلي باشد؛ اما ايـن پاسـخ اجمالي است و به تفصيل بيشتر نياز دارد؛ چرا که عقل داراي فعاليت ها و کنش هاي مختلفي است که متناسب با هـر بحث بايد به فعاليت عقلي مختص به آن پرداخته شود.
اما آيا روشي که شـيخ اشـراق در قالـب مشاهدة حسي براي فهم حقايق خارجي عرضه کرده است ، ميتواند به فيلسوف براي شناخت همـۀ حقـايق خـارجي کمک کند؟ مثلا فيلسوف سياسي با مشاهدة حسـي چگونـه مـيتوانـد فهمـي از امـور سياسـي ـ اجتمـاعي انسـان داشته باشد؟ به نظر ميرسد طرح شيخ اشراق صرفا ميتواند در کشف محکي مفاهيم مـاهوي سـودمند باشـد، نـه در کشـف محکي مفاهيم فلسفي؛ اما اين امر نظام فلسفي او را با چالش مواجه نميکند؛ چراکه ايشان محکي مفـاهيم فلسـفي، مانند وجود، عليت ، وحدت ، ظلم و عدل را از لوازم عقلي ماهيات ذهني ميداند (همـان ، ج ١، ص ٣٤١).