چکیده:
نزد مرلوپونتی ما و جهان به گونه ای تفکیک ناشدنی در هم تنیده ایم. به زعم وی تمامی شناخت انسان بر تجربه ی مستقیم او از
جهان بنا میشود وتجربه ی زیسته از سویی راه درک و دریافت حقیقت جهان و از سوی دیگر راه آفرینش حقیقتی نوین درباره -
ی آن است. در نگرش وی بدن هم به عنوان سوژه و هم به عنوان ابژه مطرح میشود. او با یکی کردن بدن و آگاهی و پرداختن به
بدنمندی آگاهی به حل و فصل مساله ی دوگانگی سوژه و ابژه میپردازد. از همین منظر است که مرلوپونتی که در پی بازتعریف
رابطه ی میان فرم، محتوا و مهم تر از آن زبان، در خلال تجربه ای زیباشناسانه از جهان پیرامون -توسط حواس - برمیآید. نزد
مرلوپونتی حساسیت زیباشناختی جسمانی به هیچ وجه ناقض زیباییشناسی هنری یا ذوق هنری نخواهد بود و وی هیچ گونه
اشاره ای ولو ضمنی، به برتری فرم به محتوا ندارد. بر اساس چنین دیدگاهی میتوان مواجهه ی انسان با روایتها را تجربه ای
مشابه چشیدن طعمی توسط زبان در نظر گرفت. بدن خود را عقب میکشد، نقض میکند و از پذیرش برتری منطقی یا زمانی
یکی بر دیگری امتناع میورزد. گویی هیچ یک اهمیت بیشتری ندارند. ناگهان دیگر فاصله ای میان بدن و تجربه نیست. این
همان چیزی است که مرلوپونتی از آن با عبارت بدنمندی (flesh, la chair) یاد میکند. از این منظر روایتها انسان را در
احساس هایی غوطه ور میکنند که نه کاملا درونی و نه کاملا بیرونیاند و تمایز میان خود و دیگری را مبهم میسازند. در مقاله -
ی پیش رو ابتدا به اختصار شرحی از دیدگاه مرلوپونتی خواهیم آورد و در ادامه بر اساس آن به بررسی نقش و چگونگی عملکرد
روایتها در زندگی انسان خواهیم پرداخت.
According to Merleau-Ponty, we and the world are inseparably intertwined. In his perspective, all human knowledge is based on his direct experience of the world, and lived experience is on the one hand a way to understand and perceive the truth of the world, and on the other hand, a way to create a new truth about it. In his attitude, the body is presented both as a subject and as an object. He solves the problem of duality of subject and object by uniting the body and consciousness and dealing with the embodiment of consciousness. It is from this point of view that Merleau-Ponty seeks to redefine the relationship between form, content, and the most important of that language, during an aesthetic experience of the surrounding world - through the senses. According to Merleau-Ponty, physical aesthetic sensibility will not in any way violate artistic aesthetics or artistic taste, and he does not have any hint, even implicitly, of the superiority of form over content. Based on such a point of view, human encounter with narratives can be considered an experience similar to tasting a taste through the tongue. Body withdraws itself, violates it and refuses to accept the logical or temporal superiority of one over the other. As if none of them are more important. Suddenly, there is no more distance between the body and the experience. This is what Merleau-Ponty refers to as "flesh, la chair". From this point of view, narratives immerse a person in feelings that are neither completely internal nor completely external and make the distinction between oneself and the other ambiguous. In the following article, we will first give a brief description of Merleau-Ponty's viewpoint, and then based on that, we will survey the role and function of narratives in human life.
خلاصه ماشینی:
اما اگر بايد به موجود زنده به مثابه خزانه اي از رفتارها نگريست که نه کاملا دروني و نه کاملا بيرونياند، آيا ميتوان تمايز قانع کننده اي ميان زيست بوم و موجود زنده قائل شد؟ پاسخ انضمامي به اين پرسش مانند نگاه به تمايز ميان انسان و ميکروبيوم درون بدن است که نه تنها براي تقويم و تقويت قواي زيستي انسان مفيد است بلکه به نظر مي رسد نقش هاي بسيار مهمي در ساير فرايندهاي حياتي از جمله بيان ژن ها نيز ايفاء ميکند.
بارباراس در مورد تأثير هوسرل و تقدم تأملات او در باب «لامسه » بر مرلوپونتي اظهار نظر کرده و به ايضاح «درهم آميختگي و تقاطع » مي پردازد: 61 چنين است معناي درهم آميختگي و تقاطع : ثنويت سوژه و ابژه ، که در سطح ادراک به هم مي آميزند، چرا که شخص مدرک خود را بدل به جهان مي کند.
گرچه تفکر عيني در پي آن است تا دريافت هاي خود را شيء فينفسه در نظر گيرد اما چيزي وجود دارد که در مقابل اين فشار تاب ميآورد و امکاني براي ساختار جديدي از تفکر ميگشايد، اين چيز همان بدن شخص است .
مشابه همان که درباره ي بدن گفته شد، ديلون در قرائت خود از مرلوپونتي مي گويد: «مرلوپونتي مکررا راه حل مونيستي را انکار مي کند: يعني اين که تفاوت آشکار ميان امر مرئي و نامرئي را بتوان توسط اين هماني اي واقعي حل کرد .
مرلوپونتي به مشروعيت برخورد با نقاشي به مثابه ي زبان اشاره مي کند و در همين زمينه ميتوان گفت روايت ها همانند هنر نقاشي در آشکارشدن معناي امر نامرئي براي بدن شرکت دارند.