چکیده:
مطالعات اسلامی بهمنزلۀ یکی از شاخههای دینپژوهی، همواره در معرض تغییراتی بوده که در این زمینه به وجود آمده است. روش تاریخینگری مهمترین تحول در دینپژوهی قرون هجدهم و نوزدهم، از این قاعده مستثنا نبوده و تأثیر زیادی بر مطالعات اسلامی داشت. این روش مطالعه مدعی بود اگر اصول آن تبعیت شود، میتواند شناخت دقیق و علمیتری از دین فراهم آورد و به پیشداوریها و غرضورزیهای دورههای گذشتۀ دینپژوهی خاتمه دهد. در این نوشتار تلاش شده تا ابتدا تاریخینگری و اصول اساسی آن تشریح شده، سپس نتایج بهکارگیری آن در مطالعات اسلامی در آثار مستشرقانی همچون ابراهام گایگر، گلدزیهر و پاتریشیاکرون بررسی گردد تا مدعای طرفداران این روش، در مطالعهای موردی در حوزۀ مطالعات اسلامی راستیآزمایی شود. موضوع اصلی این نوشتار، اسلامپژوهی علمی است و مسئلۀ آن بررسی نسبت میان دینپژوهی مدرن و اسلامپژوهی است. پرسش اصلی این است که «آیا دینپژوهی جدید که بر مبنای عینیت و نگرش تاریخی شکل گرفته است، به بهبود اسلامپژوهی، به ویژه در دو سدۀ اخیر، کمک کرده است؟» این مقاله پاسخ پرسش بالا را از سه منظرِ برخی اندیشمندان، سنت دینی و دیدگاه عموم جوامع اسلامی بررسی کرده و در مجموع به این نتیجه رسیده است که روش تاریخینگری، اگرچه با هدف رفع مشکلات دینپژوهی در ادوار پیش از خود شکل گرفت، در رسیدن به اهدافش ناکام ماند و به رغم ظرافتها و دقتهایی که در مطالعۀ اجزای مختلف دین به کار گرفت، در عمل کمک خاصی به فهم بهتر از اسلام نکرد؛ ازاینرو نتوانست بهنحو مؤثری به شناخت بهتر مسلمانان یاری رساند.
Islamic studies, as one of the branches of theology in the West, has always been subject to changes in the field of study of religion. Historicism, as the most important development of study of religion in the eighteenth and nineteenth centuries, is no exception to this rule and has had a significant impact on Islamic studies. In this article, an attempt has been made to first study historicism, it's history, meaning and basic principles, and then to examine the results of its application in Islamic studies in the works of Orientalists such as Abraham Geiger, Goldziher and Patricia Crohn. The main topic of this article is scientific studies of Islam, and its issue is to study the relationship between modern study of religion and Islamic studies. The main question here is "Has the new theology, which is based on historical objectivity and historicism, helped to improve Islamic studies, especially in the last two centuries?" This article examines the answer to this question from the three perspectives: some thinkers, religious tradition and the general view of Islamic societies.
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلی این است که «آیا دینپژوهی جدید که بر مبنای عینیت و نگرش تاریخی شکل گرفته است، به بهبود اسلامپژوهی، به ویژه در دو سدۀ اخیر، کمک کرده است؟» این مقاله پاسخ پرسش بالا را از سه منظرِ برخی اندیشمندان، سنت دینی و دیدگاه عموم جوامع اسلامی بررسی کرده و در مجموع به این نتیجه رسیده است که روش تاریخینگری، اگرچه با هدف رفع مشکلات دینپژوهی در ادوار پیش از خود شکل گرفت، در رسیدن به اهدافش ناکام ماند و به رغم ظرافتها و دقتهایی که در مطالعۀ اجزای مختلف دین به کار گرفت، در عمل کمک خاصی به فهم بهتر از اسلام نکرد؛ ازاینرو نتوانست بهنحو مؤثری به شناخت بهتر مسلمانان یاری رساند.
واقعیت این است که گلدزیهر حتی در استفاده از روش تاریخی نیز به درستی عمل نکرد؛ زیرا چنان که گفتیم از مهمترین اصول تاریخینگری جمعآوری دقیق و بدون پیشداوری اطلاعات است، اما بعد از مطالعۀ آثار گلدزیهر میتوان به این نکته پیبرد که او در این زمینه کوتاهی کرده است.
خانم کرون آثار متعددی درباره فرهنگ و تاریخ اسلام و مسلمانان نوشته است که از جمله مهمترین این آثار میتوان به کتاب «هاجریان، شکلگیری جهان اسلام» 2 که با مشارکت مایکل کوک نوشته شده است، «بردگان اسبسوار، تکامل سیاست اسلامی» 3 ، «خلیفه الهی، فرمانروایی مذهبی در قرون نخست اسلامی» 4 و کتاب معروفش با عنوان «تجارت مکه و Patricia Crone Hagarism, the Making of Islamic world.