چکیده:
جنگ به عنوان مهم ترین پدیده سیاست بین الملل ، تجربه جمعی ناخوشایندی است که میتواند در تاروپود یک جامعه نفوذ کرده و میراث نامطلوب خود را برای نسل های بعدی نیز بر جای بگذارد. هدف از مطالعه ، بررسی اثر انتقال بین نسلی ترومای جمعی جنگ بر ظرفیت همدلی و نگرش جنگ طلبانه در نسل بعدی بوده است . آزمودنیهای این پژوهش شامل ١٨٢ نفر متولدین دهه های ٦٠ و ٧٠ (نسل اول جنگ ایران و عراق ) که والدین آن ها تجربیات متفاوتی از جنگ ایران و عراق را پشت سر گذاشته بودند. پرسشنامه ای تلفیقی (کیفی و کمی) برای سنجش شدت تجربه ترومای جنگ در والدین از دیدگاه فرزندان ، بین آزمودنی ها توزیع شد هم زمان پرسشنامه واکنش بین فردی و پرسشنامه جنگ طلبی مک کانکی نیز به منظور سنجش ظرفیت همدلی و نگرش جنگ طلبانه توزیع گردید. داده های به دست آمده از پرسش های کیفی به روش کدگذاری تحلیل محتوا و داده های کمی با روش تحلیل همبستگی و رگرسیون خطی مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت . نتایج آماری نشان داد که بین شدت تجربیات تروماتیک والدین از جنگ و ظرفیت شناختی همدلی در فرزندانشان ارتباطات معنادار منفی وجود دارد به عبارت دیگر به هر میزان تجربه والدین از جنگ دردناکتر باشد، ظرفیت شناختی همدلی در فرزندانشان پایین تر است . درعین حال ارتباط معناداری بین شدت ناخوشایندی تجربه جنگ در والدین و نگرش جنگ طلبانه در فرزندان مشاهده نشد.
War, as a significant phenomenon of international politics, is an unpleasant collective experience that can contaminate the fabric of society and leave an undesirable legacy for future generations. This study aimed to evaluate whether intergenerational transmission of war trauma influenced empathy capacity and war-mongering among the next generation. The subjects of this study included 182 people born in the 80s and 90s (the first generation of the Iran-Iraq war survivors) whose parents had different experiences in war. A mixed questionnaire was distributed to assess the severity of war trauma experienced by parents from children's perspectives. To assess empathy capacity and belligerent attitude, the participants also completed warmongering and interpersonal reactivity questionnaires. Quantitative data were analyzed using correlation analysis and linear regression analysis, while qualitative data were analyzed using content analysis. Researchers found a significant link between the severity of parents' traumatic experiences of war and their children's cognitive capacity for empathy. In other words, the more painful their experiences of war were, the lower the cognitive capacity of empathy their children had. Furthermore, children's belligerent attitude was not significantly influenced by the severity of their parents' war trauma.
خلاصه ماشینی:
اگرچه تأثيرات ناخوشايند جنگ بر ظرفيت هاي شناختي فرزندان به طورکلي کمتر موردمطالعه و بررسي قرارگرفته است ، بااين حال برخي پژوهش ها نشان داده اند که شرايط اجتماعي اقتصادي بهتر و به طور مشخص تحصيلات بالاتر مادر هنگام تربيت فرزند مي تواند بر کاهش اثرات تجربيات ناخوشايند والدين از جنگ بر فرزندان اثر بگذارد ( ,Assari ٢٠٢٠؛ ٢٠٠١ ,Capaldi &Pears ).
به منظور کنترل اين پيش فرض ها، سه متغير تعديل گر را در پژوهش خود وارد و تلاش کرديم تأثير هر يک از وضعيت هاي تروماي کودکي، شرايط اجتماعي اقتصادي بالاتر خانواده و نگرش سياسي خانواده در دوران رشد را بر نگرش همدلانه و جنگ طلبانه فرزندان نسل اول جانبازان جنگ مورد بررسي قرار دهيم .
همبستگي پيرسون بين متغيرهاي مستقل و وابسته (به تصویر صفحه مراجعه شود) بر اساس داده هاي بدست آمده از اين جدول ارتباط شدت تجربه ناخوشايند با ظرفيت شناختي همدلي رابطه معنادار و منفي (٠,١٨٢-) دارد؛ به عبارت ديگر هر چقدر شدت تجربه ناخوشايند والدين از جنگ بيشتر باشد يا تروماي شديدتري را تجربه کرده باشند ميزان نگرش همدلانه در فرزندان نسل اول آنها با ضريب اطمينان ٩٥ درصد کمتر است .
يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد تنها متغيري که مي تواند رابطه ميان شدت تجربه ناخوشايند والدين و ظرفيت شناختي همدلي در فرزندان را تحت تأثير قرار دهد، نگرش سياسي خانواده است .
نتايج اين پژوهش نشان داد که نگرش سياسي خانواده در هنگام رشد فرزند از ميان سه متغير تعديل گر ديگر، تنها عاملي است که ميتواند بر رابطه بين تجربه ناخوشايند والدين از جنگ با ظرفيت شناختي همدلي اثر بگذارد.