چکیده:
ایران کشوری بزرگ و دارای تحولات بسیاری بوده که بزرگترین آن، انقلاب اسلامی ایران در فوریه 1979میلادی به رهبری امام خمینی1 بوده است. بنابراین جایگاه تجربههایی که ایران کسب کرده در مقایسه با تجربههای کشورهای مشابه نظیر سوئد، ونزوئلا، بولیوی، کوبا، آفریقای جنوبی و مالزی، از اهمیت بسزایی برخوردار است. پرسش اصلی در این مقاله آن است که آیا خوانش تجربه جمهوری ایرانی که بر اساس اسلام بنا نهاده شده، ضرورت دارد یا خیر؟ در نگاه امپریالیسم غربی، و همچنین در نگاه سلفیت جهادی نباید در این حوزه ورود کرد زیرا از نگاه آنان جمهوری اسلامی یا شیطانی است که باید از آن پرهیز کرد و یا مقدسی است که نباید آن را شناخت و یا منحرف از تشیع تاریخی است که باید از آن برائت جست. با این حال بسیاری از اندیشمندان جهان نظیر میشل فوکو، جان لوهربار و محمدحسنین هیکل برآنند که شناخت تجربههای جمهوری ایرانی بر ما لازم است، زیرا شناخت تجارب و موفقیت توسعهای و حاکمیتی در جهان، ایجاب میکند تجارب ایرانی را بشناسیم.
نوشتار حاضر قصد دارد خوانشهای اندیشمندان یادشده و برخی از شخصیتهای دیگر، نسبت به تجربه جمهوری اسلامی ایران را ارائه نماید.
ایران دوله کبری، ودارت فیها عده تحولات، کان اکبرها الثوره الاسلامیه سنه 1979م بقیاده الامام الخمینی (رحمه الله). وعلیه فالتجربه التی اکتبستها ایران من الاهمیه بمکان مقایسه الی تجارب بعض الدول الاخری، کالسوید، وفنزویلا، وبولیفیا، وکوبا، وافریقیا الجنوبیه، ومالیزیا. السوال الاصلی فی هذه المقاله هو: هل توجد ضروره لقراءه وفهم تجربه الجمهوریه الاسلامیه فی ایران والمبتنیه علی اساس الاسلام، او لا ؟ من وجهه نظر الامبریالیه الغربیه وکذا السلفیه الجهادیه لا یلزم الدخول فی هذا المجال؛ لان الجمهوریه الاسلامیه من وجهه نظرهم اما شیطان یجب الامتناع عنه واما مقدس لا تلزم معرفته واما انحراف عن التشیع التاریخی الواجب البراءه عنه! مع ذلک فان العدید من مفکری العالم (امثال: میشیل فوکو، جان لو هربار، محمد حسنین هیکل) وجدوا حتمیه معرفه تجربه الجمهوریه الاسلامیه وانها من الامور اللازمه قراءتها؛ لان معرفه التجارب وموفقیات الحاکمیه فی العالم توجب علینا معرفه التجربه الایرانیه بلا ریب.
تبتغی هذه المقاله قراءه افکار المفکرین السابق ذکرهم وکذا بعض الشخصیات الاخری حول تجربه الجمهوریه الاسلامیه فی ایران.
Iran was a large country with many developments, the largest of which was the Islamic Revolution of Iran in February 1979 under the leadership of Imam Khomeini. Therefore, the position of the experiences that Iran has gained in comparison with the experiences of similar countries such as Sweden, Venezuela, Bolivia, Cuba, South Africa and Malaysia, is more significant. The main question in this article is whether it is necessary to read the experience of the Iranian Republic, which is based on Islam. From the point of view of Western imperialism, as well as from the point of view of jihadist Salafism, one should not enter this field because from their point of view, the Islamic Republic is either the devil that should be avoided or sacred that it should not be recognized or a deviant from historical Shiism that should be abandoned. However, many world thinkers such as Michel Foucault, John Lou Herbar, Mohammad Hassanein Heikal believe that we need to know the experiences of the Iranian Republic, because knowing the experiences and developmental and governmental success of the world, requires knowing the Iranian experiences. The present article intends to present the readings of the mentioned thinkers and some other personalities regarding the experience of the Islamic Republic of Iran .
خلاصه ماشینی:
چرا که آن امر، محال است، اما برای اینکه چشمانمان را بر تجارب موفق توسعهای و حاکمیتی در جهان باز کنیم تا مسیر موفقیتمان را با استفاده از امکانات درونیمان بشناسیم، باید تجارب موجود را در دنیا مورد توجه قرار دهیم، که از جمله این تجارب، مسیر توسعهای کشور ایران است.
لوهِربار میگوید: اگر انقلاب ایران، دارای صفت «اسلامی» است، نه به این دلیل که علمای دینی آن را هدایت کردهاند، بلکه به این دلیل است که ریشه و طرحش اعتراف به بُعد الهی انسان دارد و به همین دلیل به جای یک سازمان مسلح، سازمانهای اجتماعی و سیاسی در خدمت به این طرح قرار گرفتهاند، و توانستهاند با این اندیشهی ممتاز ارتش شاه را از هم بپاشند، و در نتیجه شاهد آن شوند که کشور شاهنشاهیِ آمریکایی شده و دارای بروکراتیکِ قدرتمندِ عقلانی و منطقی، از هم بگسلد.
در واقع تأیید ایران از نگاه حاکمیتگرای او بدین معنی نیست که او مبانی انقلاب ایران و ریشههای مردمی آن را قبول دارد، بلکه وی در ارزیابی خود از نظام ایران، به این نتیجه میرسد که میبایست منافع ملی و جهان عرب را در نظر گرفت و از قضاوتهای ارزشی خودداری کرد، زیرا آنچه برایش مهم است حفظ موازنه قدرت در نبرد عربی ـ صهیونیستی است، زیرا از نظر او اگر ایران به تلآویو نزدیکتر شود برای عربها فاجعه خواهد بود، بنابراین موجودیت چنین نظامی که داعیه جنگ با اسرائیل را دارد موازنه قدرت برای عربها را حفظ کرده و به آنان کمک میکند.