چکیده:
«شناخت خدا» بالاترین معرفت مطلوب هر مسلمانی است و همواره محل توجه خاص محققان بوده است، اما اختلاف در مبانی معرفتی و خداشناسی منجر به گوناگونی شناختها شده است. نوشتار حاضر در راستای کشف حقیقت در این مسئله، در صدد است دیدگاه غالب در هر یک از مذاهب اسلامی را درباره چیستی و گستره شناخت خدا به دست آورد و سپس مذاهب اسلامی را با یکدیگر مقایسه کند. بدینمنظور ابتدا مفهوم «شناخت خدا» از دو جهت کمّی و کیفی تبیین شده است. سپس با بررسی اصل شناختپذیری خدا و گستره آن، به این نتیجه رسیدهایم که مذاهب اسلامی شناخت حقیقت ذات و صفات را به دلیل ادراکناپذیربودن آن و نیز ناتوانی ابزار شناختی انسان از احاطه به آن، محال میدانند، اما شناخت خدا از طریق آثار و اثبات صفات، ممکن است. البته مذهب اسماعیلیه همین مقدار از شناخت خدا را هم انکار میکنند.
Knowing God" is the highest desired knowledge of every Muslim and has always been the focus of special attention of researchers, but the difference in epistemological foundations and theology has led to diversity of cognitions. In order to discover the truth in this matter, the present article tries to obtain the prevailing view in each of the Islamic schools of thought about the nature and scope of cognition of God and then compares the Islamic schools with each other. For this purpose, firstly the concept of "cognition of God" has been explained from both quantitative and qualitative aspects. Then, by examining recognizability of God and its extent, we have come to the conclusion that Islamic schools consider it impossible to know the truth of the essence and essential attributes due to His incomprehensibility and also the inability of human cognitive tools to encompass Him, but knowing God through remnants (Asar) and proving attributes is possible. Of course, the Esma'ili school denies even this amount of knowledge of God.
خلاصه ماشینی:
يعني آيا موطن اصلي معرفت خـدا ذهن و عقل است يا قلب ؟ آيا شناخت خدا، نوعي علم حصولي و صرف دانستن است ؟ يا معرفت و اعتقاد قلبي مراد است ؟ مفهوم «شناخت خدا» از جنبه کمي قرآن و روايات ، از يک طرف ، انسان را به شناخت خدا و ايمان آگاهانه به او دعوت کرده است و از طرف ديگر بر ناتواني او از شناخت خدا تأکيد کرده است ؛ براي حل کردن اين تعارض ظاهري بايد بررسي شود که آيا شناخت خدا به معناي اثبات وجود او اسـت يـا علاوه بر آن ، شناخت چيستي خدا و صفات او را نيز در بر دارد؟ کسي که شـناخت ذات را ممکن مي پندارد، اين مفهوم نزدش شامل شناخت حقيقت ذات و صفات هم مي شود.
۱۴ محال بودن معرفت کنه ذات و صفات خدا منظور از شناخت ذات ، علم به ماهيت چيـزي اسـت ؛ «ماهيـت » در لغـت بـه معنـاي چيستي (مطهـري، ۱۳۸۸: ۱۶۶) و در اصطلاح علمي گاه به معنـاي چيسـتي و حـد شـيء است که در مقابل مفهوم «وجود» است ؛ و گاه به حقيقت و هويت آن گفتـه مـي شـود؛ خداوند از داشتن ماهيت به معناي چيستي ، منزه است ؛ اما معنـاي دوم دربـاره خداونـد صادق است و هويت خدا همان هستي او است ، برخلاف ساير موجودات کـه حقيقتـي غير از وجودشان دارند (صدرالدين شيرازي، ۱۳۱۶: ۴۸/۶).