چکیده:
مسئله اساسیِ این پژوهش بررسی و واکاویِ تعریفِ «قصد/عمد» در فلسفهی دیویدسُن و صدرالمتألّهین و هدف از آن تمایزِ «کُنشِ قصدی» از «غیرِقصدی» است. روشن شدنِ ماهیّت این کُنش و تعریفِ دقیقِ آن، در حکمتِ عملی و علومی همچون فقه، حقوق و اخلاق حائزِ اهمیّت است؛ زیرا موضوعِ این علوم، «کُنشِ قصدی» یا همان «عمل» است. دیویدسُن «قصد» را یک حالتِ ذهنیِ مستقلّ نمیداند و آن را به «علیّتِ باور و میل در نسبت با انجامِ یک عمل» تحویل میکند؛ بنابراین یک فعل، قصدی است اگر و تنها اگر معلولِ میل و باورِ عامل باشد. صدرالمتألّهین نیز در بابِ «قصد» تحویلگراست امّا برخلافِ دیویدسُن «کُنشِ قصدی» را عملی ناشی از «اراده و آگاهیِ مرتبه دوّمِ عامل به غرضِ فعل» میداند. نتایجِ این پژوهش که بر اساسِ روشِ توصیفی - تحلیلی و از طریقِ تحلیلِ لوازمِ منطقیِ مفهومِ «قصد» بهدستآمدهاست نشان میدهد تعریفِ دیویدسُن بخاطرِ اشکالاتی همچون «عدمِ تحویلِ میل به اراده» و «اشکالِ انحراف در سلسلهی علّی» مانعِ اغیار نیست؛ در نتیجه تعریفِ صدرالمتألّهین از «قصد» و «کُنشِ قصدی» قابلِ دفاعتر از تعریفِ وی است.
The basic issue of this research is to examine and analyze the definition of "intention" in the philosophy of Davidson and Mulla Sadra, and its purpose is to distinguish "intentional action" from "unintentional". Clarifying the nature of this action and its precise definition is important in practical wisdom and some sciences such as jurisprudence, law, and ethics; because the subject of these sciences is intentional action. Davidson does not consider "intention" to be an independent mental state and reduces it to "the causality of belief and desire in performing an action"; therefore, an action is an intention if and only if it is the effect of the desire and belief of the agent. Mulla Sadra is also reductionist about "intention", but unlike Davidson, he considers an intentional action as an action resulting from "the will and the Second-order awareness of the agent for the purpose of the action". The results of this research, which were obtained based on the descriptive-analytical method and through the analysis of the logical requirements of the concept of "intention", show that Davidson's definition, due to facing problems such as "non-reduction of desire to will" and "deviant causal chain"; does not prevent others. As a result, Mulla Sadra’s definition of "intention" and "intentional action" is more defensible than his definition.
خلاصه ماشینی:
نتايجِ ايـن پـژوهش کـه بـر اسـاسِ روشِ توصيفي - تحليلي و از طريقِ تحليلِ لوازمِ منطقيِ مفهـومِ «قصـد» بـه دسـت آمـدهاسـت نشـان مـيدهـد تعريـفِ ديويدسُن بخاطرِ اشکالاتي همچون «عدمِ تحويلِ ميل به اراده» و «اشکالِ انحراف در سلسله ي عّلـي» مـانعِ اغيـار نيست ؛ در نتيجه تعريفِ صدرالمتأّلهين از «قصد» و «کُنشِ قصدي» قابلِ دفاعتر از تعريفِ وي است .
در بابِ مسائل مختلف پيرامـونِ مقولـه ي «عمـل » در حکمـت متعاليـه نيـز پـژوهش هـاي متعدّدي صورت گرفته است ؛ امّا اکثرِ آنها چيستيِ مفهومِ «قصد و نّيت » را پيش فرض گرفته انـد و صرفاً به هوّيت وجوديِ نّيـت در عمـل و نقـشِ آن در تکـوينِ هوّيـت انسـاني پرداختـه انـد؛ به عنوانِ مثال سليماني دره باغي بر اين باور است که عمل در حکمـتِ متعاليـه تـابعي از نّيـات و ملکاتِ شخص اسـت و تـأثيرِ بسـزايي در تشـکيلِ حقيقـتِ انسـان نـدارد (سـليماني دره بـاغي ، ١٣٩٩: ١١٠ - ٩٣)؛ درحالي که سعادتيِ خمسه درصددِ اثباتِ ارتباطِ رفت وبازگشـتيِ حصـولِ ملکاتِ و عمل در حکمتِ متعاليه است (سـعادتيِ خمسـه ، ١٣٩٤: ٣٠ - ١٧).
(312 / 6 :1981 از نظرِ صدرالمتأّلهين تنها تفاوتِ افعـالِ قصـدي و افعـالِ اراديِ ديگـر در ايـن اسـت کـه عامل انساني در لحظه ي عمل به تصويرِ خود از غايتِ فعل و همچنين بـه انگيـزه هـاي خـود، آگاهيِ درجه ي دوّم دارد؛ درحاليکه فاعل هاي اراديِ ديگر فاقدِ شعور مرتبه ي دوّم بـه ايـن امور هستند و در نتيجه فعلِ آنها، «عمل » ناميده نمي شود.