چکیده:
توجه به طبیعت همواره بخشی از شعر شاعران کهن و نو بوده است. طبیعت یا الهامبخش شعر شاعر است یا زیبایی و فکرتانگیزی آن باعث التذاذ و وجد شاعر و دستمایه تصویرگری و شرح شعری او میشود. در نگاه شاعر معاصر، سهراب سپهری، طبیعت تنها زیبایی نیست و کیفیتی عرفانی دارد و شاعر را به کنه حقیقت هستی و وجود خالق رهنمون میشود به طوریکه گویی حکم نوعی دینِ مبتنی بر مشاهده را دارد. بر این اساس، مقاله حاضر ضمن تعریف و تشریح مفهوم عرفان و ارتباط آن با طبیعتگرایی در اشعار این شاعر، ضمن یک قرائت تنگاتنگ، اشعاری از او را نیز بهعنوان شاهد مثال، تحلیل مینماید. نتیجه حاصل از این گفتار این است که عرفان سهراب سپهری با عرفان سنتی متفاوت است و یکسره بر طبیعت و جلوههای آن مبتنی است و شاعر با تماشای طبیعت و تدبر در حال آن، صفاتی از آن را برمیگیرد که در نهایت، جزء ویژگیهای نگاه عرفانی او نیز میشوند. از جمله این صفات، معصومیت، سادگی، بیتکلفی و رهایی از قیدوبند اصول و قواعد است.
Care for nature has always been a part of the poetry of old and new poets. Nature is either the source of inspiration for the poet's poetry or sles, its beauty and thought-provoking aspects cause the poet's delight and ecstasy and the means of their poetic composition and description. In the views of the contemporary poet, Sohrab Sepehri, nature is not only beautiful, it also has a mystical quality, and the poet is guided through it to the truth of the existence of the Creator, as if it were a kind of religion based on direct observation of nature. Accordingly, the present article, while defining and explaining the concept of mysticism and its relationship with nature in the poems of this poet, through a close-reading, also analyzes poems by him as an example of his sepcial mystical stance. The result of this article is that Sohrab Sepehri's mysticism is different from traditional mysticism and is completely based on nature and its manifestations, and the poet, by watching nature and contemplating it, acquires traits from it that ultimately become parts and features of his mystical view. Among these attributes are innocence, simplicity, unassumingness, and liberation from the shackles of principles and rules.
خلاصه ماشینی:
تأثير طبيعت (به معناي عامِ درخت و گـل و سـبزه و غيـره ) در کـار شـاعر چنـدين وجـه مختلف ميتواند داشت : بسيار ميشود که شاعر از زيبايي و طراوت و تغييرپـذيري عناصـر طبيعت متأثر ميشود و سعي ميکند تا اين زيبايي را به تصوير بکشد؛ گاهي ديگر جلـوه هـاي طبيعت مُحرک انديشه و خيال شاعر ميشود و او را بـه بيـان مضـاميني مـرتبط بـا حـال و شرايط انسان واميدارد؛ باز پيش ميآيد که شاعر معصوميت و بيپيرايگي طبيعت را در تقابـل با نخوت و شرارتِ انساني قرار ميدهد و از اين رهگذر، به انتقاد از برخي رذايـل در مـرام انسان ميپردازد؛ گاهي هم طبيعت و بيآزاري و امنيتِ آن پناهي ميشوند براي شاعر خسته و درمانده از زندگيِ شهري و دغدغه هاي آن ؛ و گاهي همۀ اين موارد، يعني نظم ، معصـوميت ، امنيت و زيبايي و طراوت طبيعت و جلوه هاي حيرت انگيز آن ، شـاعر را بـه مفـاهيمي وراي ظاهر خود متوجه ميکنند که يکي از شاخص ترين آن مفاهيم وجود خالق و نـاظم در پـس اين نظام بسيار پيچيده و پيشرفته است .
در اين زمينه ، مقالۀ حاضر ضمن بررسي اجمالي عرفان و ربـط آن بـا طبيعـت ، اشـعاري از شاعر را تحليل ميکند تا نشان دهد که شعر سپهري، در عين عارفانه بودن ، از نگاه عرفـاني عام يا غالب که نوعي علم براي رسيدن به وجود خدا اسـت ، متفـاوت بـوده و سراسـر بـر سادگي و سرراستي آيينه گون طبيعت و جلوه هاي آن مبتني اسـت .
بنابراين ، فراتر از اين نگاهي تبارشناختي که استاد شميسا به شعر سپهري دارد، ديدگاه شاعر دربارة طبيعت که اساس بينش عرفاني اوست ، مبتني بر بيتلکفي و سادگي خود طبيعت است و تنها حس حيرت و التذاذ معنوي او که حاصل مشاهدة جلوه هاي طبيعي و نزديکي با آن است انديشۀ عرفانياش را شکل ميدهد.