چکیده:
با نگاهی گذرا به تفاسیر عرفانی در مییابیم که مهمترین عنصر شالوده این تفاسیر، استنباط مفسر میباشد. از این حیث میتوان تفسیرهایی متفاوت و در عین حال مشابه را مشاهده نمود. در میان تفاسیر موجود، تفسیر ابن عربی یک تفسیر عرفانی است که بیشتر صبغه فلسفی دارد. این مساله از آن رو است که عارف در مرحله سیر دریافت های درونی خود، شیفته درک حقایق عالم ملک و ملکوت است و نیازی به اثبات حقانیت مطالب، دریافت ها و داشته های خود ندارد؛ لکن بعد از دریافت های قلبی باید با استعانت از اصول فلسفه به اثبات عقلانی گفتههای خویش برای مخاطب بپردازد. از این رو تفسیر ابن عربی بیشتر گرایش به تاویل آیات بر اساس ذوق شخصی دارد که این امر میتواند از مصادیق تفسیر به رای تلقی گردد. اما تفسیر خواجه عبدالله انصاری سعی دارد با شیوه درون بینشی و با ریاضت و مجاهدت، مطابق با سبک عرفان عملی به درک حقایق هستی بپردازد و از این رو کوشیده است با دوری از عقل و استدلال و با استعانت از جلا دادن قلب که محل دریافت های باطنی است، به فهم معانی قرآن دست یابد.
With a brief glance at mystical interpretations, we find that the most fundamental element of these interpretations is the interpreter's deduction. From this perspective, we can observe different yet similar interpretations. Ibn Arabi's interpretation is a mystical interpretation that mostly has a philosophical nature. This is because the mystic, in the stage of his inner perceptions, is fascinated by understanding the truths of the world of creation and kingdom and does not need to prove the reality of his own materials, perceptions and possessions. However, after receiving spiritual perceptions, he must use philosophical principles to rationally prove his statements to the audience. Therefore, Ibn Arabi's interpretation is more inclined to interpret verses based on personal taste, which can be regarded as an example of subjective interpretation. But Khwaja Abdullah Ansari's interpretation tries to understand the realities of existence in accordance with the practical mysticism style through introspective methods and with self-discipline and effort. Therefore, he has tried to reach the understanding of the meanings of the Holy Qur’an by staying away from reason and argument and relying on enlightening the heart, which is the place of receiving internal perceptions.
خلاصه ماشینی:
اما تفسير خواجه عبدالله انصاري سعي دارد با شيوه درون بينشي و با رياضت و مجاهدت ، مطابق با سبک عرفان عملي به درک حقايق هستي بپردازد و از اين رو کوشيده است با دوري از عقل و استدلال و با استعانت از جلا دادن قلب که محل دريافت هاي باطني است ، به فهم معاني قرآن دست يابد.
دو چهره و استوانه سترگ در اين وادي يعني خواجه عبدالله انصاري و محيالدين ابن عربي نيز با بهره مندي از قرآن و سيره معصومين عليهم السلام نقش خويش را در تبيين و تثبيت عرفان نظري و عملي به خوبي ارائه داده اند.
خواجه عبدالله انصاري در عرفان خود شناخت و دريافت پيام هاي وحي از طريق قلب همراه با عمل به آداب و اخلاق اسلامي را در راستاي لقاء پرودگار ميداند و اين امر در تفسير او قابل مشاهده است .
يعني همان تفسيرهاي نوع اول که عارفان تفسيرهاي خود را اشارت ناميده اند و آثار ابن عربي و خواجه عبدالله از نمونه هاي بارز اين سبک از تفسير به حساب ميآيد (ابن عربي، ١٣٨٣: ٢٧٩/١) بايد به اين مطلب اشاره کرد که معناي تصوف (اشاري) نزد خواجه عبدالله انصاري در مقايسه با نظر ديگران متفاوت است .
با بررسي در تفسير ابن عربي اين نتيجه حاصل ميشود که ايشان همه آيات (محکمات و متشابهات ) را با آنچه که خود از طريق قلب دريافت کرده ، تأويل کرده است و در اين مسير مبالغه گوييهاي بسياري را مرتکب شده است .