چکیده:
پس از انقلاب اسلامی، همواره پرسشهای فروانی دربارة شیوة حکومتداری اسلامی و برخورد چنین حکومتی با هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی وجود داشت و اکنون نیز همچنان این پرسشها ادامه دارد. یکی از این پرسشهای اساسی، آن است که نقش حکومت اسلامی در تربیت دینی افراد جامعه چه مقدار است و آیا حکومت شایستگی تربیت افراد جامعه را دارد و میتواند در تربیت شهروندان خود دخالت کند یا نه؟ در این نوشتار با استفاده از روش کتابخانهای و بر اساس شیوة اجتهادی شیعه و با رویکرد فقهی، ابتدا ادلّة عدم صلاحیت حکومت در امر تربیت دینی بیان گردیده و به آنها پاسخ داده شده است و سپس ادلّة عقلی و نقلی گوناگونی برای اثبات صلاحیت، مطرح گردیده و مورد تأیید یا نقد قرار گرفته است. برآیند کلّی این تحقیق به این نتیجه میرسد که بر اساس چارچوبها و قواعد مرسوم در استنباط فقهی، ادلّة عدم صلاحیت کافی نیست؛ ولی در مقابل، ادلّه و مؤیّدهای متعدّدی برای صلاحیت وجود دارد که هرچند برخی از آنها پذیرفتنی نیستند، ولی بسیاری از آنها نیز تمام و قانع کنندهاند و ازاینرو، میتوان به شایستگی عقلی و شرعی حکومت برای امر تربیت دینی شهروندان حکم کرد. البتّه این حکم فقط از حیث حکم اوّلی است و با در نظر گرفتن عناوین ثانوی و شرایط خاصّی که ممکن است در جامعه وجود داشته باشد، میتوان به عدم جواز آن حکم نمود.
After the Islamic Revolution, there were many questions presented about the way of Islamic governance and how such a government deals with social norms and anomalies, even now these questions continue. One of these basic questions is what is the role of the Islamic government in the religious education of the society and does the government have the competence to educate the people of the society and to interfere in the education of its citizens or not? Using the library method, and based on Shiʻah ijtihad and the jurisprudential approach, this study first states the evidence of the government’s lack of competence in the matter of religious education and responds to them. Then various rational and scriptural evidence that have been presented to prove the validity of this matter are stated and after that, these evidences are confirmed or criticized. The general result of this study concludes that based on the frameworks and conventional rules in jurisprudential inference, the evidence of incompetence is not sufficient, but on the other hand, there are many proofs and pieces of evidence for competence. Although some of them are not acceptable, many of them are complete and convincing. Thus, it is possible to rule the intellectual and religious competence of the government for the religious education of the citizens. Of course, this ruling is only in terms of the primary ruling. By considering the secondary titles and special conditions that may exist in society, it can be ruled that it is not permissible.
خلاصه ماشینی:
یکی از مسائل مربوط به این حوزه، مسئلۀ وظایف و اختیارات حکومت در عرصۀ تربیت دینی است که باید از نگاه فقهی بررسی شود؛ چرا که پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی و نقش پُررنگ فقه در ساختار اصلی و تدوین قوانین فرعی آن، ضرورت ایجاب میکند که حیطۀ اختیارات و وظایف حاکم- که در این نظام همان ولیّ فقیه است و توسّط بازوهای اجرایی او از قبیل دولت و...
همچنین ابوالصلاح حلبی (حلبی، 1403 ق، 416)، شیخ طوسی (شیخ طوسی، 1387 ق، 8/69)، سیّد ابن زهره (ابن زهره، 1417 ق، 435)، ابن ادریس حلّی (حلی،1410 ق، 3/534)، محقّق حلّی (محقّق حلّی، 1408 ق، 4/948)، علاّمه حلّی (علاّمه حلّی، 1413 ق، 3/548؛ 1420 ق، 2/237)، شهید اوّل (شهید اول،1410 ق، 210)، شهید ثانی (شهید ثانی، 1410 ق، 9/193)، شیخ بهایی (شیخ بهایی، 1429 ق، 932)، محقّق سبزواری (سبزواری، 1413 ق، 27/224)، شیخ جعفر کاشف الغطاء (کاشف الغطاء، 1422 ق، 1/79)، صاحب جواهر (نجفی، 1362 ش، 41/448)، میرزا حبیبالله کاشانی (کاشانی، 1404 ق، 16)، محقّق خویی (خوئی، 1422 ق، 408) و امام خمینی (امام خمینی، بیتا، 2/477)، ازجمله فقیهانی هستند که این وظیفه را برای حاکم جامعۀ اسلامی ثابت میدانند.
برخی دیگر از صاحبنظران برای حکومت در تربیت مردم نقش و بلکه وظیفه قائلند؛ امّا آن را معطوف به ساختن جامعهای آباد و آزاد میدانند و فراتر از آن مدّنظر آنها نیست؛ یعنی دولت باید افراد را برای تحقّق کامل اهداف سیاسی و اجتماعی و کارآمدی نظام تربیت کند ولی این تربیت فقط تا جایی است که شهروند خوبی را تربیت کند و اطّلاعات برای زندگی خوب را به او بدهد امّا قرار دادن او در فضای معنوی و اخلاقی به معنای خاصّ الهی، لازم نیست (ابوالحمد، 1384، 558 و 561).