خلاصه ماشینی:
اين شعر با بيان بخشي از فلسفة حيات (مرگ) و اخلاق فردي (بلندنظري و پستفطرتي) آغاز ميشود و سپس با گريز از واقعيت و با رمزگرايي سنّتي و عرفاني عروج عقاب كه يادآور معراج شگفت كيخسرو در شاهنامه نيز هست، به بالاترين اوج اخلاقي خود ميرسد، گويي رئاليسم اجتماعي و سمبلگرايي خانلري در دهة 20 بيشتر به دنبال طرح مساله اخلاق و ضعف عمومي آن در بين افراد جامعهاي بوده است كه ميكوشيده خود را با توسعه به دروازههاي صنعت برساند (ر.
ميتوان اين نكات را با نمودار زير نشان داد: خاك -------- هوا (آسمان) عمر دراز------ جاودانگي با عزّت نفس نكتهاي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه گفتمان مطرح در روايت، با تضاد آخشيجان چهارگانه، همسويي كامل دارد و اگر خاك را پايينترين مرحله قوس نزول و حيات، پيش از مواليد ثلاثه بدانيم در اين صورت با پستي و حقارت زاغ كه با مردارخواري و دوري از بادهاي اثيري كه بر اوج افلاك ميوزند و به قول پدر زاغ كه كان اندرز بُد و دانش و پند، «آيت مرگ و پيك هلاك» هستند، معنايي يكسان را به ذهن متبادر ميكنند و فضاسازي ايجاد شده با فرود آمدن بر خاك و نظر دوختن برآب گندزارِ پس باغ كه عقاب را تا به حد بيماري دق گرفتار ميكند، با انديشة حاكم بر متن كه عمر دراز زاغ را درآميخته با سنگ خوردن از كف طفلان و بيخبري و پستي(از بلندي رخ برتافتهايم-زاغ را ميل كند دل به نشيب) و حيلهگري و رياكاري و دوررويي (اينهمه گفت ولي با دل خويش/ گفتگويي دگر آورد به پيش) ميداند، خود را همجهت نشان ميدهد.