چکیده:
از آنجا که مثنوی مولوی اثری تربیتی - عرفانی است، شاعر سعی کرده است پندها و اندرزهای خود را در مورد مسائل اجتماعی در قالب داستان، حکایت و تمثیل بیان کند و همچنین افکار و عقاید عرفانی خود را بیان کند. بنابراین داستانها، حکایتها و تمثیلهای مثنوی بسیار متنوع است. این تنوع، باعث تعدد و تنوع شخصیتها در مثنوی میشود؛ آنچه اساس هر داستان است شخصیتهای آن است که عامل یا روال وقایع هستند. در واقع، جهان داستانی مثنوی مملو از شخصیتهایی است که مولانا از طبقات و اقشار مختلف اجتماعی برمیگزیند و آنان را آگاهانه در راستای اندیشهها، دیدگاهها و اعتقادات حکمی، عرفانی و فلسفی خود قرار میدهد. مولانا هوشمندانه خصلتهای روانی ـ طبقاتی شخصیتهای جهان قصههایش را لحاظ میکند و شخصیتهای داستانی نیز متناسب با آن خصلتها و ویژگیها نقش خود را ایفا مینمایند. این مقاله به بررسی برخی از مهمترین عوامل اجتماعی موثر در تحول و شخصیتپردازی مولانا و ویژگیهای شخصیتها در داستانهای مثنوی میپردازد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که: مولانا در بسیاری از قصههای مثنوی با طرح حکایتها و داستانهایی ساده و عموما برگرفته از زندگی تودة مردم به رهیافتها و استنتاجهایی تاملبرانگیز در کنش و واکنش شخصیتها میرسد. ذهن تاویلگر و معناگرای مولانا همواره در پس اشیاء و شخصیتهای داستان و امور مادی و محسوس کیفیتی معنوی را جستجو میکند تا خواننده و مخاطب خود را بر خوان معانی رنگینی بنشاند که شایستة اهل طریقت است.
خلاصه ماشینی:
(126 هم چنان که یک جامعه شناس با مطالعۀ خصائص و ضرورت هـای اجتمـاعی راه حـل هـایی برای مشکلات طبقات یا قشرهای اجتماعی بیان میکند و مسائلی از قبیل تقلید، جهل ، غفلـت و دیگر امور را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد، مولوی نیز به ای گونه مسـائل در جامعـۀ عصـر خویش توجهی خاص داشته است (سلیم ، ١٣٧٧: ١٦١) و با توجه به احساس مسؤولیت و جـوهرة تعهدی که وی به جامعه و مردم در درون خویش احساس میکند، مـیکوشـد بـا تبیـین مسـائل موجود در جامعه و شخصیت های داستان ها، زمینۀ مناسبی برای اصلاح آن فراهم آورد.