چکیده:
مسعود کیمیایی در نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم شهرت بسیار دارد؛ امّا با نوشتن رمان جسدهای شیشهای، هنر دیگری از خود نشان داده است. مسئلۀ اصلی تحقیق حاضر آن است که نویسنده چقدر به اصول داستاننویسی وقوف داشته و آن اصول را به کار گرفته است؟ همچنین مهارت و تجربۀ نویسنده در حوزۀ فیلمسازی، چقدر در نگارش رمان مؤثّر بوده است؟ با استفاده از روش تحلیل محتوا، مجموع شگردهای متن رمان و میزان تناسب آنها را باهم ارزیابی کرده و عنوان، فصلبندی و ساختار رمان را شرح دادهایم. نویسنده موفّق شده متناسب با موضوع رمان، از نوشتار فراداستان تاریخنگارانه استفاده کند. شخصیتپردازی رمان عمدتاً موفّق است؛ امّا در مواردی بهجای نقل داستان در گفتار و کردار شخصیتها، راوی به سخنرانی یا قضاوت میپردازد. زبان شخصیتهای داستان عمدتاً با موقعیت و سطح سواد و مسئولیت آنان متناسب است؛ امّا راوی خیلی از شخصیتها را بدون تمهید و بهصورت ناگهانی وارد میکند. نویسنده بهخوبی از ظرفیتهای سینمایی برای عمقبخشی به شخصیتها، نقل جزئیات مکان داستان، تحرّک و تجسّمبخشی به مسائل انتزاعی، انتخاب نوع زاویۀ دید، تلفیق روایت سخن با تصویر و خلق مصوّر تعابیر شاعرانه استفاده کرده است؛ امّا علاقۀ نویسنده به تصویرسازی موجب شده پیرفتهای اضافی به رمان تحمیل شود و حجم آن را افزایش دهد.
Masoud Kimiyaei is famous for scriptwriting and filmmaking, but he has showcased his art in literary creation by writing a novel, Jasadhaye Shishei. The main question of the present research is to what extent the author is aware of the principles of story writing and has utilized those principles, and to what extent his skill and experience in filmmaking has been effective in writing this novel. In this article, using the method of content analysis, the writing techniques used in the text of the novel and their consistency have been evaluated. The title, chapters and structure of the novel have been explained. The author has been successful in using historiographic metafiction to approach the subject of the story. Characterization of the novel is generally satisfactory; however, in some cases, the narrator passes judgment instead of storytelling through the character’s actions or sayings. The characters language is compatible with their position, level of literacy and responsibility, though the narrator introduces some characters haphazardly. The author utilizes Cinematic capacities thoroughly in giving depth to characterization, narrating details of the setting, activating and visualizing the abstract issues, choosing the viewpoint, mixing discourse with images and depicting poetic exegesis. Meanwhile, the author’s interest in visualization brings about redundant sequencing in the novel, which leads to a voluminous text.
خلاصه ماشینی:
نويسنده به خوبي از ظرفيت هاي سينمايي براي عمق بخشي به شخصيت ها، نقل جزئيات مکان داستان ، تحرک و تجسم بخشي به مسائل انتزاعي، انتخاب نوع زاويۀ ديد، تلفيق روايت سخن با تصوير و خلق مصور تعابير شاعرانه استفاده کرده است ؛ اما علاقۀ نويسنده به تصويرسازي موجب شده پيرفت هاي اضافي به رمان تحميل شود و حجم آن را افزايش دهد.
تلاش راوي براي ايجاد پيوند داستاني در ميان بخش هاي مختلف رمان ، مبتني بر خلق نوشتار فراداستاني است ؛ مثل اينکه از نقل خاطرات خاله طاووس با نام «داستان » ياد ميکند (همان : ٥٠٧)؛ اما راوي ميکوشد از زبان کاوه ، داستان گويي را نقض کند و جنبۀ واقعي بدان ببخشد (همان ).
در برخي موارد، نويسنده موفق شده اين داستان ها را با طرح اصلي رمان پيوند بزند؛ مثل اينکه با آزادشدن طاهر از زندان و رفتنش به قهوه خانه ، نويسنده ، داستان تازه اي شروع ميکند تا بتواند به نقل ماجراهاي سياسي بپردازد (کيميايي، ١٣٨٧: ٥٢٢)؛ اما گاهي نتوانسته پيرفت هايي نظير آن را به طرح اصلي رمان پيوند بزند؛ انگار نويسندة فيلم ساز، خواسته همۀ طرح هاي خود را در جايي ذخيره کند؛ مثل اينکه قهوه چي پرسخني را وارد داستان کرده است تا بتواند ديدگاه هاي کمونيستي و توده اي را در مقابل ديدگاه سرمايه داري و اشرافي نقل کند (همان : ٥٢٥؛ نيز ٦٧٩).