چکیده:
سرودن اشعار عاشورایی بهعنوان یکی از مظاهر تجلّی عشق به خاندان حضرت محمّد(ص)، بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مورد توجبه بیشتری قرار گرفت و شاعران بسیاری در این زمینه طبعآزمایی کردند. از آن میان، به اشعار قیصر امینپور بهعنوان یکی از شاعران این جریان، بسیار توجبه شد. در سرودههای عاشورایی او، زبانی صمیمی و کلامی گرم، همراه با صراحتی که در دیگر سرودههایش دیده میشود، جریان دارد. در پژوهش حاضر، عنصر لحن، با وجوه و اَنحایی که موجب انتقال صمیمانه و غیرمستقیم پیام حزن و اندوه میشود، مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفت. باتوجه به اهمیت آن در انتقال پیام ضمنی متن، روشن شد که شاعر در انتخاب قالب، جانب لحن و موضوعیت شعر را رعایت کرده است. برای انتخاب وزن عروضی، به ریتم و تناسب آن با فضای غمگنانۀ شعر نظر داشته و موسیقی قافیه و ردیف و اشتراک آوایی این دو را بهعنوان اصلی مهم، جهت همسویی با خاطر مخاطب، به کار بسته است. همچنین از صور خیال، بهویژه استعاره، در خلال سرودههای عاشورایی، برای تصویر و ترسیم مناظر شعر بهره گرفته و موسیقی اصوات و جادوی مجاورت حروف را بهعنوان اسلوبی برای تأثیرگذاری بیشتر حالت تراژیک شعرش به کار برده است.
Elegy has always been a popular genre, especially in poetry. This type of composition, due to its special subject matter, has special features and crafts to convey the message and relate to the audience. Composing poetry about Ashura, as one of the manifestations of love for the family of Prophet Mohammad (PBUH), has especially has received more attention after the victory of the Islamic Revolution, and many poets have experimented in this field. In this relation, the poems of Qaisar Aminpour as one of the poets of this group received much attention. In his Ashura poems, a cherishing and warm verbal language flows along with the clarity that can be seen in his other poems. In the present study, the element of tone was studied with respect to the sincere and indirect transmission of the message of sorrow and grief. Considering its importance in conveying the implicit message of the text, it was revealed that the poet has observed the tone and subject matter of the poem in choosing the form. He has considered the rhythm and its propriety with the sad atmosphere of the poem in order to choose the metrical pattern. He has also used rhyme and rhythm and their phonetic compatibility as an important principle to align with the audience. Aminpour has also made use of figurative language, especially metaphors to depict the poetic landscapes the musicality of sounds and the magic of the proximity and contiguity of letters as a style to create a more emphatic tragic tone in Ashura poems.
خلاصه ماشینی:
بديهي است آنجا که شــاعر، زبان به توصــيف ماجراي عاشــورا، در قالب شــرح واقعه ميپردازد، قالب مثنوي و نيز قصيده ، بهترين انتخاب براي شاعر است : ســـرش بــر ني، تنـــش در قعـر گودال ادب را گــــه الـــف گــرديــد، گه دال ره نــي پــــيـــچ وخـــم بـســيـــار دارد نــوايــش زيـــــروبـــــم بسيـــــار دارد ســـــــري بــر نـيــزه اي مــنـزل به مـنزل بــــه همــراهـــش هــزاران کـاروان دل چــگونــــه پــا ز گـل بــردارد اشــــتر که بــا خـــود بــاري از ســـر دارد اشـتر (آينه هاي ناگهان ، ٦٨) آنگاه که زبان و کلام براي تلطيف ف ضا جهت سوزناکي شعر و تحريک عواطف خواننده ، به لطافت و ظرافت بيشـــتري نياز دارد، از قالب غزل بهره ميگيرد؛ اين بدان معناست که غزل به علت کارکردهاي تغزلي و عاطفي، مناسب سرودن اشعار سوگوارانه و در مقابل ، مثنوي و قصـــيده ، نظر به فضـــا و کارکرد، مناســـب اشـــعار توصـــيفي و غيرتراژيک است : چنـــد وقتي است دلم مـــي گيرد دلــــم از شوق حــرم مــي گيــرد مثــل يـک قرن شب تاريک است دوســه روزي که دلــم مــي گيرد دســتۀ سيــنه زنــي در دل مــــــن نـــوحه مــي خواند و دم ميگيرد (تنفس صبح ، ٤٦) قالب شعري غزل ، با نظر به جايگاه و عقبه اش ، در شعر فارسي، بار معنا را به صورتي غيرمســـتقيم بر دوش ميکشـــد؛ يعني اين طرز آفرينش لحن ، اســـلوبي اســـت که در پرداخت پيش نمايۀ شــعر و حتي قبل از تشــکيل عنصــر وجودي شــعر، در خاطر شــاعر مسجل ميشود.
در تمام ســروده هاي عاشــورايي امين پور، با التفات به اين مو ضوع که شعر سوگوارانه براي تأثيرگذاري، نياز به مو سيقي دارد، همۀ ابيات داراي قافيۀ قاعدة ٢ هســـتند و تنها يک مورد قافيۀ قاعدة ١ در منظومۀ ظهر روز دهم که در قالب نيمايي سروده شده است ، ديده ميشود که شاعر با آوردن رديف ، خلأ موسيقي را بدين گونه پر کرده است : روز عاشوراست / کربلا غوغاست / کربلا آن روز غوغا بود / عشق تنها بود...