چکیده:
بر پایۀ گزارش ابن ابیحاتم رازی، ابوحمزۀ ثمالی از جمله مشایخ متروک الحدیث حفص بن غیاث نخعی است. مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر، تحلیل و اعتبارسنجی دو فرضیه دربارۀ تبیین زمینهها و ادلۀ مفاد گزارش یادشده است. پژوهش حاضر، اعتبار فرضیۀ عدم وثاقت ابوحمزه، به عنوان دیدگاه شایع در منابع اصلی رجال عامه را به چالش کشیده و فرضیۀ اندیشۀ سیاسی ابوحمزه را به عنوان فرضیۀ مقبول معرفی میکند که در مواجهۀ سلبی با میراث حدیثی وی اثرگذار بوده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که گزارش ابن ابیحاتم نظریۀ اصلی حفص بن غیاث دربارۀ شخصیت و اعتبار احادیث ابوحمزه نیست و استناد به آن در کتابهای رجال عامه بهعنوان کهنترین دلیل در جرح و تضعیف ابوحمزه نادرست است و شواهد متعددی بر نقد و نقض آن وجود دارد.
According to Ibn Abi-Hatam Razi, Abu Hamza al-Thumali is one of the Hafs b. Ghiyath’ masters who his tradition is desolated. The research main issue is the analysis and validation of two hypotheses about the contexts explanation and contents evidence of the mentioned report. The present research challenges the hypothesis validity, as a popular point of view in the main sources, and introduces the Abu Hamza's political thought hypothesis as an acceptable hypothesis that has been effective negatively in dealing with his tradition heritage. The findings show that Ibn Abi-Hatam's report is not the main theory about Hafs b. Ghiyath about validity of Abu Hamza's traditions, and citing it in the popular narrators’ biographies as the oldest reason for insulting and undermining Abu Hamza is incorrect and there are many evidences of its criticism and violation.
خلاصه ماشینی:
یافتههای تحقیق نشان میدهد که گزارش ابن ابیحاتم نظریۀ اصلی حفص بن غیاث دربارۀ شخصیت و اعتبار احادیث ابوحمزه نیست و استناد به آن در کتابهای رجال عامه بهعنوان کهن-ترین دلیل در جرح و تضعیف ابوحمزه نادرست است و شواهد متعددی بر نقد و نقض آن وجود دارد.
بر پایۀ این فرضیه، حفص بن غیاث نخعی بر اساس مبانی و معیارهای خود در جرح و تعدیل راویان، بهعنوان دانشمندی سندشناس و آگاه به اسانید و احوالات مشایخ و راویان حدیث، ابوحمزۀ ثمالی را از وثاقت لازم در نقل حدیث برخوردار نمیدانسته و ازاینرو نقل احادیث وی را ترک کرده است.
این احتمال به قوت خود باقی است که چهبسا قبل یا بعد و یا در زمانهایی که ابن مثنی در مجالس حدیثی ابن سعید و ابن مهدی حضور نداشته است، احادیث ابوحمزه توسط این دو نقل شده باشد و این رویه میان مشایخ حدیث رایج بوده است (عقیلی، 1418: 1/ 89_ 90؛ ابن حنبل، 1408: 1/ 489، 2/ 323، 333، 371؛ ابنسوره، 1403: 411_ 412، 396؛ بخاری، بیتا: 1/ 399).
گزارش حفص بن غیاث از تصریح محدثان بصره به عدم نقل احادیث امام صادق؟ع؟ نشاندهندۀ نهادینه شدن اندیشههای ابن سعید در تضعیف آن حضرت در میان طیفهای حدیث-گرای بصره است که البته با جایگاه ممتاز فقهی و حدیثی آن حضرت در کوفه در تضاد است (ذهبی، 1414: 6/ 256_ 257).
البته از آنجا که ترس از حاکمیت بنیامیه در حذف و سانسور میراث اهلبیت؟عهم؟ و عدم نقل احادیث امام صادق؟ع؟ تا دورۀ ظهور دولت عباسیان از سوی برخی فقیهان نامدار مدینه، چون مالک بن انس (179ق) وجود داشت (همان، 2/ 131)، این احتمال دربارۀ ابن سعید و دیگر عالمان بصره در قرن دوم هجری منتفی است؛ زیرا آشکارا امام صادق؟ع؟ را تضعیف میکردند.