چکیده:
کهنالگوها یا آرکیتایپها یا سرنمونها، مفاهیمی ازلی ـابدی هستند که در ذهن انسانها قرار دارند و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند. کهنالگوها مصادیقی مانند: عشق، مرگ، ترس، شادی، قهرمانی، فداکاری، راهبری، کینه، دشمنی و. . . . را بیان میکنند. اوّلینبار کارل گوستاو یونگ، به اهمیّت کهنالگوها پیبرد و در کتابهایش به آنها پرداخت. کهنالگوها نقش مهمّی در ادبیّات و هنر دارند. درواقع ادبیّات و هنر محملی مناسب برای بروز و ظهور و بازآفرینی کهنالگوهاست. این تحقیق به بررسی جلوههای زیباییشناختی و کهنالگویی رمان بوفکور صادق هدایت میپردازد. بر اساس یافتههای این مقاله، راوی بوفکور نماد کهنالگوی یک قهرمان شکست خورده است. او در وصال با آنیمای خود ـ زن اثیری ـ با ناکامی مواجه میشود. او همچنین درجریان تبدیل «خود» به انسان نوعی، متوجّه دگرگونی خویشتن در ابعاد روحی و جسمی شده و تجربۀ از دست دادن نخستین «ابژۀ عشق» او را دچار نوعی اضطراب با علائم مشخّص میکند و این چنین میشود که در جذب محبّت کهنالگوی مادر و جانشین او ـ عمه، ننجون ـ نیز ناکام میماند. او داستان زندگی خود را مینویسد تا سایهاش را بشناسد و در پایان متوجّه میشود که سایۀ او، همان پیرمرد خنزرپنزری است. بهطور کلی در این اثر از 7 نماد و جلوۀ کهنالگویی استفاده شده است. روش پژوهش در این جستار، تحلیلی ـ توصیفی است. اهداف پژوهش: بررسی و تحلیل کارکرد کهنالگوها در داستان بوف کور صادق هدایت. بررسی زیباییشاختی و کهنالگوهای پرکاربرد در داستان بوف کور صادق هدایت. سوالات پژوهش: کهنالگوها در داستان بوف کور صادق هدایت چه نمود و جلوهای دارند؟ کدام کهنالگوها در داستان بوف کور صادق هدایت، نقش و بازتاب بیشتری دارند؟