چکیده:
بشر از ابتدای آغاز خلقت برای بیان مقاصد خویش همواره راههایی را درپیش گرفته که یکی از آنها انتقال مفاهیم ازطریق سرودههاست و بیش از آنکه نظری به حوادث خارجی واجتماعی یا سایر امور داشته باشد خود را با سرودههای مذهبی یاعشقی یا اساطیری که بیشترجنبۀ غنایی داشت سرگرم نمود. این سرودههای عشقی ومذهبی غنا نام دارد ودرمیان بعضی ازملل چنین سرودههای پراکنده، بتدریج به هم پیوست وبه یکی از شعرای بزرگ که سهم بیشتری در سرودن آنها داشت نسبت داده شد واز این راه مجموعهای کامل از منظومههای غنایی پدید آمد. ادب غنایی یکی از موثرترین و پرمخاطبترین انواع ادبی درزبان فارسی است. قدمت وگستردگی آن به نوعی است که شاید نتوان متنی را در هیچ سبک یا دورۀ تاریخی ادب ایران یافت که نقش غنا در آن کمرنگ باشد. در بیشتر منظومههای غنایی و حماسی زبان پارسی دوشخصیت عاشق و معشوق حضور پررنگی دارند ونقش آفرینی مینمایدتا راه وصال را فراهم نمایند. پژوهش حاضر برآن است تا با بررسی داستان غنایی زال ورودابه و خسرو و شیرین به این پرشس پاسخ دهد که عشاق در منظومههای حماسی و غنایی داری کدام ویژگی معنوی میباشند؟ برای دستیابی به این پاسخ، ویژگیهای معنوی زال و خسرو را در منظومههای یاد شده مورد بررسی وتحلیل قرار دادیم، تا در فرجام کار، نتیجهای پژوهش محور از آن تقدیم گردد.
خلاصه ماشینی:
این همان چیزی است که فردوسی دقیقا به آن اشاره دارد:« که شادآمدیای جوانمرد راد»: چنان چون بود مردم جفتجوی چوسروسهی برسرش ماه تمام پدیدآمد، آن دخترنامدار که شادآمدیای جوانمردراد خم چرخ گردان زمین برتوباد چنانی سراپای، کاوکردیاد برنجیدت آن خسروانی دوپای زتابرخش، سرخ یاقوت، خاک درودت زمن آفرین ازسپهر خروشان بدم پیش یزدان پاک نماید به من رویت اندرنهان بدین چرب گفتار بانازتو چه باشی توبرباره ومن به کوی سپهبدسوی کاخ بنهاد روی برآمدسیه چشم گلرخ به بام چوازدوردستان سام سوار دوبیجاده بگشادوآوازداد درودجهان آفرین برتوباد پرستنده خرم دل وشادباد پیاده بدینسان زپرده سرای شده بام ازوگوهرتابناک چنین دادپاسخ کهای ماه چهر چه مایه شبان دیده اندرسماک همی خواستم تاخدای جهان کنونشادگشتم به آوازتو یکیچارۀ راه دیدارجوی (فردوسی، 1386: 48-49) رودابه گیسوی خودرا ازبام قصر فرومی افشاند تاجوان به آن دست بزندوبه فرازکاخ برود: کهای پهلوان بچۀ گردزاد برشیربگشای وچنگ کیان زبهرتو بایدهمی گیسوم شگفت آمدش زان چنان گفتگو که بشنیدآواز بوسش عروس چنین روز، خورشیدروشن مباد براین خسته دل تیزپیکان زنم پس ازباره رودابه آوازداد کنون زود برتاز وبرکش میان بگیراین سیه گیسو ازیکسوم نگه کردزال اندرآن ماهروی بساییدمشکین کمندش به بوس چنین دادپاسخ که این نیست داد که من خیره رادست برجانم زنم (همان: 49) آنگاه کمند میافکند وبه بالای بام میرود: بیامدپریروی وبردش نماز برفتندهردو به کردار مست به دست اندرون دست شاخ بلند بدان مجلس شاهوار آمدند چوبربام آن باره بنشست باز گرفت آن زمان دست دستان به دست فرودآمدازبام کاخ بلند سوی خانۀ زرنگار آمدند (همان: 49) وبدین گونه درکنارهم جای میگیرند: مگر شیر کاو گور را نشکرید خرد دور بود آرزو پیش بود تبیره برآمدزپرده سرای تن خویش تاروبرش پودکرد همی بودبوس وکنار ونبید همی مهرشان هرزمان بیش بود چنین تاسپیده برآمدزجای پس آن ماه راشاه بدرود کرد (همان: 49) خسرو و شیرین نظامی بی شک از «استادان مسلم شعر پارسی واز شاعرانی است که توانست با ایجاد یا تکمیل سبک وروش خاصی توفیق یابد.