چکیده:
داستانپردازی در مثنویمعنوی ناپیوسته و بدون رعایت نظم و نسق و سبک خاصی دنبال شدهاست؛ این گسستها و ناهمآهنگیها، علاوه بر مشکلاتی که برای دریافت پیام مولوی ایجاد میکند، سیر طبیعی و زمانمند و حقیقتباوری روایتها را نیز درهم میریزد به گونهای که نمیتوان دریافت او درخودآگاه کدام شخصیت داستانی حلول کرده و ذهن چه کسی را میکاود و یا در مناظرهها و گفتوگوها که بخش مهمی از هستهی اصلی روایات مثنوی میباشد چه کسی سراینده و سخنگوی قصهها است. از این رو کاوش در زاویهیدید او و توصیف پیچشها و بازیهای زبانی برای دریافت فضاهای نهفته در کلام این پیامرسان و شناخت بیشتر روایتشناسی گذشته از طریق همدلی و نزدیک شدن به او و تفسیر و تاویل شیوههای داستانپردازی برای ایجاد ارتباط و بهرهگیری از لذات هنری این ابرمتن ضروری به نظر میرسد.
نتایج این بررسی که به شیوهی تحلیلی انجام گرفته و مبتنی بر نظریههای مدرن روایتشناسی است، نشان میدهد که مولوی در روایت بیشتر قصههای مثنوی راوی دانای کل نامحدود است که از دو زاویهی «من» و «فرامن» سخن میگوید؛ به همین سبب از لابهلای گفتههای او صدای غریبهای را میشنویم که برایمان ناآشناست و به نظر میرسد که واسطهای است برای ارسال پیام که از زبان راوی بیان میگردد. با این حال علیرغم حضور چشمگیر روایت دانای کل، زاویهی دید مولوی را میتوان در چارچوبی بسته و الگویی خاص مشخص کرد و او را به دانای کل مداخله گر محدود نمود.
خلاصه ماشینی:
مثنوی و روایت دانای کل زاویهی دید درمثنوی معنوی حسام الدین نقوی 1 چکیده داستانپردازی در مثنویمعنوی ناپیوسته و بدون رعایت نظم و نسق و سبک خاصی دنبال شدهاست؛ این گسستها و ناهمآهنگیها، علاوه بر مشکلاتی که برای دریافت پیام مولوی ایجاد میکند، سیر طبیعی و زمانمند و حقیقتباوری روایتها را نیز درهم میریزد به گونهای که نمیتوان دریافت او درخودآگاه کدام شخصیت داستانی حلول کرده و ذهن چه کسی را میکاود و یا در مناظرهها و گفتوگوها که بخش مهمی از هستهی اصلی روایات مثنوی میباشد چه کسی سراینده و سخنگوی قصهها است.
نتایج این بررسی که به شیوهی تحلیلی انجام گرفته و مبتنی بر نظریههای مدرن روایتشناسی است، نشان میدهد که مولوی در روایت بیشتر قصههای مثنوی راوی دانای کل نامحدود است که از دو زاویهی «من» و «فرامن» سخن میگوید؛ به همین سبب از لابهلای گفتههای او صدای غریبهای را میشنویم که برایمان ناآشناست و به نظر میرسد که واسطهای است برای ارسال پیام که از زبان راوی بیان میگردد.
پس وقتی در نهایت شخصیت قصه انسان است و مخلوقِ صاحب اثر است، راوی به تمامی زیر و بم بیرونی و درونی شخصیت هم آگاهی دارد؛ به همین دلیل او به عنوان آفرینندهی شخصیت داستان به خود اجازه میدهد گروهی از شخصیتها را خلق کند، آنها را با زبان و کلمات نوشتاری جان بخشیده، به یاری کلمات آنها را توصیف کرده و دنبال هدفی خاص روانه شان کند؛ آنها را زنده کرده یا بمیراند (همان: 192-191)، مولوی نیز در مثنوی از این آزادی خلاقیت، که حق هر گوینده و آفرینندهای است استفاده میکند؛ به علاوه در این خصوص چنانکه اشاره شد و باید به متن زندگی او، غلبهی کلام بر فلسفه، دانش بی حد و حصر وی، جایگاه استادی و تعلیمدهندگی مولوی، استحاله در قران کریم و تاثیرپذیری از شیوهی روایتگری آن، بلاغت منبری، خطبه خوانی، سنتهای ادبی زمانه ، نقالی و دهها عامل دیگر اشاره نمود که میتواند گریزگاه مولوی از انتخاب یا ارتکاب چنین شیوهای در روایتگری باشد.