چکیده:
رشد وگسترش عرفان و تصوف، پس از اسلام در ایران و دیگر بلاد اسلامی مرهون شخصیتهایی چون حلاج و اندیشه عرفانی آنهاست. حلاج ازعارفان سدهی سوم هجری است که آرا و اندیشههای وی به نوعی در شکلگیری ساختار عرفان وتصوف سخت موثر بوده و پس از وی عموم صوفیان و عارفان از اندیشهها و گفتار و رفتارش تاثیر پذیرفته و از آن الگو گرفتهاند. در این مقاله سعی برآن است علاوه برشرح احوال وآثار حلاج، عوامل موثر در قتل وی و علت اصلی آن نیزتجزیه وتحلیل شود.
خلاصه ماشینی:
(عطار، 1361: 1344)، (ابن اثیر، 1969، ج 8: 128) بررسي چرايي قتل حلاج به دلیل شهرت و آوازهیی که حلاج از همان آغاز فعالیت خویش به دست آورد و بعدها نیز در عرفان و تصوف این آوازه و شهرت افزوده شد، داوری دربارهی وی متنوع و گوناگون صورت گرفته و درهرکدام از تذکرهها و تراجم احوال و متون صوفیه، به نوعی با شهادت وی برخورد شده است.
(مشکور، 1362: 162) دعوی ربوبیت علت دیگری که برای شهادت حلاج معرفی شده، این است که روسای شیعه، حلاج را به دعوی ربوبیت منسوب میکردند و حتی صوفیه بغداد که اهل سنت بودند، او را به سحر و جادوگری متهم نمودند، اتهام«دعوی الربوبیه» حلاج، به هرحال با مقالات بعضی از غلاة شیعه که قائل به وجود «جزء الهی» در شخص امام خویش بودند، ارتباط داشت، اما عقاید او نه فقط متشرعهی اهل سنت را به سختی از وی ناخرسند کرد، بلکه شیعهی امامیه را هم به شدت بر ضدش شوراندو به سبب مخالفت فرقههای گوناگون، حقیقت احوال وی برای اکثر مردم مجهول و مکتوم ماند، وقتی محمدبن داوود ظاهری به کفر و قتل وی حکم کرد، اهل بغداد، دربارهی حقیقت حال وی تصویر روشنی نداشتند، بعضی او را دیوانه میشمردند، بعضی ساحرش میخواندند و عدهیی نیز او را مستجابالدعوه و صاحب کرامات میدانستند.