چکیده:
مقولههای نومن و فنومن یا بود و نمود از جمله مبانی مهم در نظام فلسفی ایمانوئل کانت تلقی میشوند. وی از رهگذر این مسایل، پیامد اندیشههای فلسفی خود را درمورد اثباتناپذیری نومن خدواند و شناسایی و معرفت جهان، تبیین کرده است. مولانا در گفتمان ژانر تمثیلی فیل و خانهی تاریک در پی این بوده تا از مجاری مفاهیم ادراک حسی و شناختگرایی تجربی به موازات بهرهگیری از شکلوارگی و شاکلهسازی تخیل به تفهیم ابعاد پدیداری و ناپدیداری بپردازد. از آنجا که بین سرشت قدرت درک بی-واسطهی عرفان و وجه استدلالی عقلانی فلسفه تفاوت و تمایزی وجود ندارد، این مقاله میکوشد تا با تکیه به همین استدراک علمی به واکاوی و تحلیل این گفتمان تمثیلی عمل نماید. مسالهی اساسی پژوهش این است: آیا مولانا توانسته تا از طریق میانجیسازی تخیل و مفاهیم حسی ادراکی و تجربی ادراکی به شناختشناسی شی فی نفسه و پدیدارها دست یابد؟ دادههای این پژوهش با شیوهی تحلیلی توصیفی به روش مطالعهی کتابخانهیی گردآوری شده است. بهطور کلی یافتههای این مقاله نشان میدهد که مولانا از روی آگاهی و منظومهی فکری عرفان در راستای ابعاد شناختشناسی نومن خداوند و فنومن پدیدارها و اشیا مبادرت ورزیده است. البته به فراوانی تلاش کرده تا موضوع فهم و درک زمان را با ایجاد سیری منطقی و منسجم رعایت کند.
The categories of noumenon(existence) and phenomena(appeared) are considered as important foundations in Immanuel Kant's philosophical system. Through these issues, she has explained the consequence of her philosophical ideas about the unprovability of God noumenon and the recognition and knowledge of the world. Rumi in the discourse of the allegorical genre of the elephant and the dark house seeks to understand the dimensions of appearance and disappearance through the concepts of sensory perception and empirical cognition in parallel with the use of the formation and shaping of the imagination. Since there is no difference between the nature of the power of direct understanding of mysticism and the rational argumentative aspect of philosophy, this article tries to analyze this allegorical discourse based on this scientific understanding.The main question of the research is: was Rumi able to achieve the cognition of the object itself and phenomena through the mediation of imagination and perceptual sensory concepts? The data of this research have been collected by descriptive analytical method using the library study method. In general, the findings of this article show that Rumi, based on the knowledge and intellectual system of mysticism, has acted in line with the epistemological dimensions of the noumenon of God and the phenomena of the objects. Of course, he has tried hard to observe the issue of understanding time by creating a logical and coherent satiety.
خلاصه ماشینی:
مسئلۀ اساسي پژوهش اين است : مولانا چگونه توانسته تا از طريق ميانجيسازي تخيل و مفاهيم حسي ادراکي و تجربي ادراکي به شناخت شناسي شيء فينفسه و پديدارها دست يابد؟ داده هاي اين پژوهش که با شيوة تحليليتفسيري به روش مطالعۀ کتاب خانه اي گردآوري شده است به طورکلي نشان ميدهد مولانا از روي آگاهي و با شاپا چاپي٢٢٥١-٧٩٧٩ استفاده از منظومۀ فکري عرفان در راستاي اثبات ابعاد شناخت شناسي نومن و فنومن مبادرت ورزيده شاپا الکترونيکي ٦٧٧٩-٢٦٧٦ است .
به هرحال ، اين مقاله با تکيه بر مفروضات علمي ميکوشد تا دو تفکر از دو جهان فلسفه و عرفان کانت و مولانا را از زاويه ديد نومن (= بود، شـــي ء في نفســـه ) و فنومن (= نمود، ناپديدارها) در ژانر تمثيلي فيل و خانۀ تاريک مورد تحليل و واکاوي قرار دهد.
مســئلۀ علمي اين پژوهش با رعايت اصــول شــيوة تحليلي به روش مطالعۀ کتاب خانه اي اين اســت : مولانا چگونه توانســته از طريق شکل وارگي تخيل و استفاده از ابعاد حسي ادراکي و تجربي ادراکي به شناخت شناسي و تبيين مقوله هاي نومن و فنومن کانتي دست يابد؟ ٢.
در بعد اثباتي «تام لات ايجابي مولوي معطوف اسـت به خدايي که مولوي آن را در تجربۀ زيسـتۀ خويش مييابد» (همداني، ٥٦:١٣٨٧) اما در بعد تام لات سلبي مولانا، اين نکته قابل شناخت و دريافت است که «ميان خدا و جهان از يک سو و خدا و انسان از ســوي ديگر فاصــله اي پرنشــدني وجود دارد» (همان : ٥٧) لذا با تکيه به همين الگوي شــناخت ، «آنچه او نياز دارد عبارت اســت از شـــيوه اي براي فهم صـــحبت از خدا که از انســـان انگاري بپرهيزد و درعين حال به نحوي معنادار از او صـــحبت کند» (هميلتون ، ٣٩:١٣٩٢).