چکیده:
رفراندوم استقلال اقلیم کردستان عراق دربستری از موانع داخلی،منطقهای و بینالمللی گرفتار آمد و به نتایج مد نظر کردها منتهی نشد.بدون شک واکنش منفی بازیگران منطقهای و بینالمللی نقش و تاثیر چشمگیری در این روند داشت.در این میان،بررسی نقش آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت جهانی و بازیگری تاثیرگذار در تحولات عراق که خود روابط عمیقی با اقلیم کردستان داشته،بسی حائز اهمیت است و تفاوت در کنش این بازیگر میتوانست پیامدهای متفاوتی را در رابطه با مساله رفراندوم بهمراه داشته باشد.این پژوهش به دنبال بررسی رویکرد سیاست خارجی آمریکا در قبال رفراندوم استقلال اقلیم کردستان در سال 2017 است.پرسش-هایی که این پژوهش به دنبال پاسخ به آنهاست عبارتند از اینکه:چرا آمریکا بهرغم رابطهای دیرپا با کردهای عراق، نتوانست یک استراتژی جامع و سیاست خارجی منسجمی را در قبال رفراندوم استقلال اقلیم کردستان اتخاذ نماید؟واین عدم انسجام چه تبعات و پیامدهایی را بهمراه داشت؟پاسخ به این پرسشها مستلزم بازشناسی محیط و بسترهای استراتژیک داخلی و خارجی موثر بر سیاست خارجی آمریکا است.این مقاله،بابهرهگیری از نظریه «رئالیسم نئوکلاسیک» استدلال میکند که محدودیتهای نظاممند و همچنین ادراک خاص کارگزاران سیاست خارجی،آمریکا را در شکلدهی به یک نقشه راه روشن ناتوان ساخت،امری که باعث ایجاد یک خلاء راهبردی در منطقه شد و پیامدهایی همچون تقویت جایگاه قدرتهای پیرامونی برای پر کردن شکاف ناشی از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه و همچنین منزوی و آسیب پذیرتر شدن کردهادر یک محیط بدون متحد را در پیداشت.در این پژوهش از روش توصیفی-تبیینی استفاده شده و گردآوری دادهها نیز با روش کتابخانهای و بهرهگیری از مصاحبه انجام گرفته است.
The independence referendum of the Kurdistan Region was caught in a domestic,regional and international situation.Undoubtedly,the negative reaction of regional and international actors had a significant role in this process.Meanwhile, examining the role of usa as the biggest Global power and an influential actor in the developments of Iraq,which itself has deep relations with the Kurdistan region is very important,and the difference in the action of this actor could have different results in relation to the referendum issue.This research seeks to examine the foreign policy of the usa regarding the independence referendum of the Kurdistan Region in 2017.The questions that this research seeks to answer are:Why was usa unable to present a comprehensive strategy regarding the independence referendum of the Kurdistan Region despite its long-standing relationship with the Kurds? And what were the consequences of this incoherence?The answer to these questions requires examining the internal and external strategic environment affecting the usa foreign policy.Using the theory of "neoclassical realism",this article argues that the systematic limitations as well as the specific perception of foreign policy agents made usa unable to form a clear road map.This caused a strategic vacuum in the region and had consequences such as strengthening the position of the peripheral powers to fill the gap caused by the reduction of usa influence in the region,as well as the isolation of the Kurds in an environment without allies.In this research, descriptive-explanatory method was used and data collection was done by library method as well as interview.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله با بهره گيري از نظريه «رئاليسم نئوکلاسيک » استدلال ميکند که محدوديت هاي نظام مند و همچنين ادراک خاص کارگزاران سياست خارجي، آمريکا را به مخالفت با همه پرسي مزبور سوق داد؛ امري که باعث ايجاد يک خلاء راهبردي در منطقه شد و پيامدهايي همچون تقويت جايگاه قدرت هاي پيراموني براي پر کردن شکاف ناشي از کاهش نفوذ آمريکا در منطقه و همچنين منزوي و آسيب پذيرتر شدن کردهاي عراق را در پي داشت .
در چنين بستري موضوع همه پرسي براي استقلال کردستان عراق در سال ٢٠١٧ اين تصور را تشديد ميکرد که مبادا آمريکا دوباره و به خاطر کردها، وارد جنگ هاي هميشگي خاورميانه شود و هزينه هاي اضافي سنگين و جديدي به اين کشور تحميل گردد، در حالي که پيش تر آنان به صراحت اعلام کرده بودند ميخواهند از جنگ هميشگي ٢خارج شوند (٢٠١٩ October ١١ ,Foreign Policy).
روي ديگر اين سکه عبارت است از اينکه آمريکا براي موزانه سازي به قطب هاي اصلي قدرت در منطقه يعني کشورهاي پيراموني اقليم کردستان عراق ، به طور ويژه ترکيه و ايران نياز دارد و نميتواند نقش حمايتي و جايگاه آنان را ناديده بگيرد.
نمونه هاي تاريخي و همچنين همه پرسي نشان داد احتمال اينکه آمريکا گزينه دوم را انتخاب کند بيشتر است ، زيرا انتخاب کردها تنگناهاي جدي و پيش بيني نشده اي براي جايگاه آمريکا در معادلات خاورميانه و نظام بين الملل ايجاد ميکند؛ از اين رو و به طور عملي جايگاه ايران و ترکيه در سياست خارجي آمريکا در خاورميانه آنچنان گسترش يافته است که داراي نقش قاطع و حق وتوي عملي در مورد تشکيل دولت کردستان هستند.