چکیده:
طراحی الگو برای تحقق عملیِ تئوریها که خود در قالب پارادایمها شکل میگیرند، بخشی از سبک زندگی است. انگارۀ الگوی رفتاری «بناء التعایش علی الفطنة و التغافل» ـ که قابلیت قاعدۀ فقهی شدن را نیز دارد و در این نوشتار طبق روش متداول بزرگان بنا نهاده شده است ـ کوششی در این راستا است. این انگاره به استناد روایاتی معتبر و صریح و به پشتوانه مؤیدات فراوان که در برابر مدلول آن دلالت تنبیهی دارند، بر پیشفرض تعامل دوسویۀ فقه و سبک زندگی استوار است. الگوی مورد نظر، بیانگر وجوه مهمی از سبک زندگی است. مدعا این است که این الگو، مقوم سبک زندگی اسلامی در بعد اجتماعی است و بخش قابل توجهی از همزیستی در سطوح مختلف، جز به تغافل دربارۀ برخی امور و البته هوشیاری در پارهای امور دیگر حاصل نمیشود. این جُستار، این الگو را طراحی کرده و به این نتیجه رسیده است که موضوع این الگو به اعتبار غرض، صلاح تعایش و تعاشر و به اعتبار طریق وصول این غایت، تغافل و فطنة است. عمق تعاشر نیز در سهبعد انسانی، اهل کتاب و مذهبی دیده شده است. این الگو با آموزههای دینی دیگر ـ که گاه خود نیز الگوهایی قابل توجه در ذیل سبک زندگی هستند ـ همچون ارشاد جاهل، امر به معروف و نهی از منکر، اصل دعوت، جهاد ابتدایی، نجاست کفار، هیچگونه تعارض یا تزاحم واقعی ندارد. نوع تحقیق، بنیادی و روش آن توصیفی ـ تحلیلی و مبتنی بر منابع کتابخانهای است.
Modeling to operationalize theories which itself is formed within the framework of paradigms is part of the lifestyle. Behavioral pattern hypothesis entitled "living a life on awareness and negligence" is an effort in this direction. This model has the capacity to become a jurisprudential rule and this article is based on the common method of prominent thinkers in this field. Documented with authentic and explicit narrations as well as supported by numerous confirmations with informative implications, this idea is based on the assumption of the interaction of jurisprudence (fiqh) and lifestyle. The intended model expresses significant dimensions of lifestyle. According to the claim, the mentioned model is the basis of Islamic lifestyle in the social aspect and most of the coexistence is provided at different levels, only by ignoring some things and at the same time, by being aware of some things. The present paper provides this model, concluding that the theme of this model, with a view to purpose, is to improve life and blend in with others (fellowship), and with regard to the method of achieving that goal, is negligence and awareness. The full emergence of fellowship can be seen in the three dimensions known as "humaneness, being a people of the scripture (ahl al-kitab), and being religious." There is no real conflict or antagonism between this model and other religious teachings such as guiding the ignorant, enjoining the good and forbidding the evil, the doctrine of inviting (da'wah), primary jihad, and the impurity of the infidels. It is worth noting that these religious teachings themselves are sometimes important models under the category of lifestyle. This study is among the basic studies and has been conducted by descriptive-analytical method and using library resources.
خلاصه ماشینی:
این الگو با آموزههای دینی دیگر ـ که گاه خود نیز الگوهایی قابل توجه در ذیل سبک زندگی هستند ـ همچون ارشاد جاهل، امر به معروف و نهی از منکر، اصل دعوت، جهاد ابتدایی، نجاست کفار، هیچگونه تعارض یا تزاحم واقعی ندارد.
تبیین و تفصیل این اجمال، متفرع بر این سئوال اساسی است که مستندات این الگو که ذیل سبک زندگی است، چیست و چگونه بر مدعا دلالت دارند؟ در راه تبیین این الگو، پرسشهای دیگری رخ مینماید: اینکه متعلَّق تغافل چیست (اعتقادی، اخلاقی یا فقهی)؟ شرایط جریان آن در روابط انسانها چیست؟ این الگو با آموزههای دینی از قبیل امر به معروف و نهی از منکر و قاعدۀ لزوم ارشاد جاهل و نیز با اصل دعوت در اسلام و جهاد ابتدایی؛ همچنین با قانونگرایی چه نسبتی دارد؟ در این نوشتار بر پایۀ منابع کتابخانهای و روش توصیفی ـ تحلیلی، در پی پاسخ به این پرسشها هستیم؛ چراکه این پاسخها همانا تأسیس، طراحی و تدوین این الگوی رفتاری است.
به نظر میرسد که آیه دالِ بر «عدم استواء عالم و جاهل» (زمر، 9)، ناظر به علمی است که انسان را متوجه رحمت پروردگار و حیات اخروی میکند و لاجرم موجب عمق نگرش به تعایش میشود؛ بنابراین هرجا که طبق شرایط، رسیدن به غایت ارشاد جاهل بالمعنیالاعم (تعالی بخشیدن به درجات فکری جاهل و تعمیق نگرش وی به معاش و حیات) ممکن باشد، «بناء التعایش»، نه تغافل، بلکه فطنة را پیش رو مینهد و در صورتی که شرایط تحقق این غرض متعالی نباشد، برای تزلزل نیافتن در حداقلهای تعایش و تعاشر انسانها، تغافل نسبت به جهل دیگران را تجویز میکند.