چکیده:
پیش از پرداختن به اصل مقاله باید یادآور شوم که موضوع اصلی و اولیۀ این مقاله، فلسفۀ دین کانت است، که پس از شروع به کار و مطالعه دریافتم که از سویی، این موضوع گسترده تر از آن است که در مقالهای کوتاه بگنجد و شاید بیشتر مناسب نگارش کتابی مستقل باشد و از سوی دیگر، با توجه به وقت محدود و عدم وقوف بنده به آثار کانت در این حوزه، چه بسا حق مطلب چنان که باید و شاید ادا نگردد. از این رو بر آن شدم تا همین موضوع را به صورت کلی در نقدهای سه گانه بررسی کنم و با استفاده از آثار و نوشتههای مفسران کانت، تا اندازهای بتوانم خطوط کلی فکر او را در زمینۀ فلسفۀ دین در این سه کتاب اصلی بازنمایم. برای این کار نخست از حال و هوای فکری و دینی حاکم بر زمانۀ کانت در اروپا و به ویژه در آلمان (دورۀ روشنگری) شروع میکنم و ویژگیهای این دوره را میآورم. پس از آن با تفصیل بیشتری فضای فکـری حاکم بر کشور آلمان و نیز بر همدورههای کانت را بررسی میکنم و میکوشم تا وجوه تشابه و امتیاز کانت را در این خصوص برشمارم. در مرحله سوم به موضوع اصلی مقاله، یعنی باز نمودن مبانی فلسفۀ دین کانت در نقدهای سه گانه میپردازم. البته در اینجا باید این نکته را یادآور شوم چنان که در متن مقاله و به ویژه در بخش پایانی آن روشن میشود، میان تفکـر دینی و تفکر اخلاقی کانت پیوندی بس تنگاتنگ برقرار است؛ به گونهای که پرداختن به یکی از این دو، بدون توجه به دیگری ناممکن است، تا جایی که شاید بتوان گفت نگاه کانت به دین در مقام ظاهر و به اخلاق در مقام باطن به راستی نگاهی است به امری واحد از دو منظر. از این رو در این مقاله مبانی تفکر کانت دربارۀ دین و اخلاق دو شادوش هم مطرح است و چه بسا به نظر رسد که ما در اینجا، بیش از آنکه به فلسفۀ دین کانت بپردازیم به فلسفه اخلاق او پرداختهایم. اما حتی اگر چنین هم باشد جای نگرانی نیست؛ چون خود کانت هم، به همین تقدم و اولویت اخلاق بر دین سخت معتقد بوده است.
خلاصه ماشینی:
"اما او این را نیز به دو جهت کنار میگذارد: یکی با توجه به مبانی فلسفۀ نظریاش که در کتاب «نقد عقل محض» آورده است و بر آن اساس، دستیابی به چنین موجودی و حتی اثبات نظری آن بیرون از مرزهای عقل نظری قرار دارد32؛ و دوم آنکه چنین خدایی به فرض اثبات، تنها برای تبیین غایات بیرونی و عارضی کافی است، در حالی که با آن نمیتوان به تبیین غایتمندی ذاتی موجودات زنده پرداخت33.
اما باز هم اذعان میدارد که برهان غایت شناسانه بر وجود خداوند نزد عقل عرفی انسانهاست38 و هر کوششی در راه بیاعتبار ساختن آن، کاملا بیهوده است کانت خاطر نشان می کند که حتی اگر هم میتوانستیم در قلمرو عقل نظری به مفهوم خداوند برسیم، بازهم بسیار دشوار و شاید هم ناممکن بود که بتوانیم علیت در قوانین اخلاقی را به او نسبت دهیم و در این صورت چنین مفهومی از خدا هیچ به کار دین و دینداری نمیآید.
اصولا الهیات طبیعی یا همان الهیات عقلی برای کانت اسم مفردی68 است که تناقض در تعبیر دارد؛ به این معنا که بنابر اصول فلسفه نظری او، الهیات اساسا نمیتواند مبتنی بر طبیعت یا عقل باشد بلکه تنها خاستگاه آن اخلاق است و اصلا خدا فقط در عقل عملی اثبات میشود و چنین خدایی بیگمان خدای اخلاقی خواهد بود."