چکیده:
در علم قدیم فلسفه بر علوم تجربی حاکمیت داشت و جهان بینی عالمان را فراهم می کرد،اما با حاکمیت پوزیتیویسم در محیط های علمی ،در نیمۀ دوم قرن نوزدهم و نیمۀ اول قرن بیستم، دین و فلسفه به صورت رسمی کنار گذاشته شد و جواب هر سوالی را از علم طلبیدند.اما با روشن شدن محدودیتهای علم تجربی در توجیه ارزشهای اخلاقی و عدم توانائی آن در دادن پاسخ به بعضی سوالات مطرح در علم و سوالات بنیادی بشرو پربار بودن آن از مفروضات متافیزیکی، برخی از سرآمدان علم روز به فلسفه (خصوص متافیزیک) برگشته اند و حاکم کردن یک یک چتر فلسفی جامع نگر بر علم روز را توصیه کرده اند، و حتی برخی از آنها بر آن شده اند که جهان بینی دینی چنین چتری را فراهم می کند.
Before the emergence of modern science ,Philosophy was dominant over all sciences, including the empirical ones. But with the advent ofpositivistic school of philosophy during the first half of the nineteenth century and its dominance until 1960’s, both religion and philosophy were put aside formally , and scientists sought the answer to all human questions from empirical science. But, during the second half of the twentieth century ,it be came clear that science per se Cannot account for moral values and cannot answer humanity’s ultimate questions and is full of metaphysical assumptions. Therefore ,philosophy (especially metaphysics) has been revived by some eminent scientists, and they are looking for a comprehensive worldview which can take care of scientists’ questions, and some of them have proposed a religious worldview for this purpose.
خلاصه ماشینی:
امـا بـا روشن شدن محدودیتهای علم تجربی در توجیه ارزشهای اخلاقی و عـدم توانـائی آن در دادن پاسخ به بعضی سؤالات مطرح در علم و سؤالات بنیادی بشـرو پربـار بـودن آن از مفروضـات متافیزیکی ، برخی از سرآمدان علم روز به فلسفه (خصوصً متافیزیـک ) برگشـته انـد و حـاکم کردن یک یک چتر فلسفی جامع نگر بر علم روز را توصیه کرده اند، و حتی برخی از آنهـا بـر آن شده اند که جهان بینی دینی چنین چتری را فراهم می کند.
١. مقدمه در حالی که در علم قدیم فلسفه بر علوم تجربی حاکمیت داشت و جهان بینی عالمان را فراهم می کرد، در دو قرن اخیر، با حاکمیت پوزیتیویسم در محـیط هـای علمـی ، دیـن و فلسـفه بـه صورت رسمی کنار گذاشته شده است و جواب هر سؤالی را از علم می طلبند.
این بخاطر آن است که ظهور بعضی مکاتب در فلسفة علـم ، در نیمـة دوم قـرن بیسـتم در غرب ، محدودیت های علم تجربی را روشن کرده است ، اینکه علم فـارغ از مفروضـات فـوق علمی (متافیزیکی ) نیست ، اینکه آن ارزشهای اخلاقی را که در علم نقش دارند در بر نمی گیرد، اینکه علم پاسخگوی سؤالات بنیادی انسانها نیست و حتی بعضی از سؤالات مطـرح در خـود علم را پاسخگو نیست ( مثلاً چرا ما می توانیم طبیعت را بفهمیم ؟)، و اینکه خـود علـم تجربـی نمی تواند مانع سوء کاربرد آن شود.