چکیده:
خودآئینی مفهومی است که از زمان یونان باستان در عرصۀ سیاست مطرح بوده است اما کانت نقشی بنیادین در اخلاق برای آن قائل شد. او معتقد است فاعل اخلاقی علاوه بر اینکه تابع امر مطلق، به عنوان قانون اخلاق است، آفرینندۀ آن نیز هست. این مفهوم بعد از کانت تعاریف و جایگاههای دیگری همچون خودآئینی شخصی و خودآئینی عقلانی نیز یافت. دورکین در کتاب خود درباره خود آئینی، صورت بندی عامی از خودآئینی اخلاقی بدست داده است که محور در آن "از آن خود بودن اصول اخلاق" با معانی گوناگون است. در این مقاله ابتدا مفهوم خودآئینی و مولفههای آن از قبیل خودقوام بخشی، خود کنترلی، عقلانیت و استقلال از نگاه فیلسوفان تبیین شده است و سپس از طریق همین مولفهها، خوانشی از این مفهوم در قرآن کریم دنبال شده است. میتوان گفت خودآئینی در برخی از معانی خود در قرآن کریم مطرح شده و یکی از مولفههای عامل اخلاقی قلمداد شده است.
autonomy is a concept that has been in the field of politics since ancient greece, but kant assigned a fundamental role to it in ethics. he believes that the moral subject, in addition to being subordinate to the absolute, as the moral law, is also its creator. after kant, this concept found other definitions and positions such as personal autonomy and rational autonomy. in his book about autonomy, dworkin gave a general formulation of moral autonomy, in which the axis is " owner to moral principles" with various meanings. in this article, the concept of autonomy and its components such as self- constitution, self-control, rationality, and independence have been explained from the perspective of philosophers, and then through these components, a reading of this concept in the holy quran has been followed. it can be said that autonomy is mentioned in some of its meanings in the holy qur'an and is considered one of the components of the moral agent.
خلاصه ماشینی:
com طرح مسأله مفهوم خودآئینی و جایگاه آن در اخلاق ، مفهومی است که ریشـه در فلسـفه یونـان دارد و همانطور که در ادامه بیان خواهد شد، در فلسفه کانت اهمیت قابل توجهی به خود گرفته استو بعد از کانت نیز فلاسفه در مواضع متنوعی از این مفهوم بهره برده اند.
خـودآئینی در نظـر کانـت بـه معنای این است که افراد دارای قابلیتی هستند که از طریق اراده خود، اصول اخلاقی خود را کـه باید عام باشند، وضع میکنند.
کانت معتقد است قـانونی کـه شخص بر خود تحمیل میکند نباید متأثر از هیچ عامل درونی و بیرونی و وضعیتها باشـد و بایـد صرفا از عقل نشات گرفته باشد و در نتیجه باید بتواند به عنوان قانون عام لحاظ شود.
در تبیین مفهوم خودکنترلی، آنچه رایج است ایـن اسـت کـه در همـۀ مـوارد خـودکنترلی، تلاشی برای تسلط بر انگیزة رقابت کننده ٣ وجود دارد که اگر این تسلط صورت نگیرد، آن انگیـزه شخص را در مسیر دیگری وارد میکند.
نتیجه ای که از مطالب بیان شده به دست میآید این است کـه قـرآن مؤلفـه خـود قـانون گذاری و مال خود بودن قانون اخلاقی را به این معنا قبول دارد که عامل باید دارای حداقل مرتبۀ تعقل باشد تا بوسیله آن حقانیت منبع قوانین را بفهمد و همچنین بتواند حقانیت برخـی قـوانین را نیز ادراک کند.
اما کلیت این معنا که عامل اخلاقی بایـد ایـن توانـایی را داشته باشد که به عمل مورد نظر خود در برابر انگیزه های دیگر بپردازد، در آیات دیگـر (از جملـه آیات مربوط به اتباع حق که قبلاً بیان شد) وجود دارد.