چکیده:
اصطلاح بازاریابی عصبی در اواخر دهه 90 قرن گذشته شروع به شکل گیری کرد. این رشته ای است که دانش را از رشته های مختلف مانند عصب شناسی، روانشناسی، بازاریابی و جامعه شناسی ترکیب می کند. بازاریابی عصبی دانشی است در مورد پردازش اطلاعات و تصمیمات اتخاذ شده توسط انسان و بررسی نحوه ارتباط کسب و کارها با مغز در جزئیات یک مجله علمی به بازاریابی عصبی را اینگونه تعریف کرده است: «به احتمال زیاد سهم روشهای علوم اعصاب در درک رفتار انسانی مرتبط با بازاریابی قابل توجه است».ماهیت بازاریابی عصبی درک بهتر و شناخت روش تفکر مصرف کننده، احساسات، پیشنهادات یا ارزش ترجیحی آنهاست. بازاریابی عصبی در زمینه های مختلفی مانند نوآوری، اصلاح محصول، استراتژی قیمت گذاری، ایجاد ترکیب ارتباطی و موارد دیگر کاربرد خود را پیدا می کند. هدف از بازاریابی عصبی درک بهتر و خواندن نیازها، انگیزه ها یا ارزش های مشتری است. این نوعی پیش بینی رفتار مصرف کننده و پاسخ آنها به محرک های خاص است. بنابراین، بازاریابی عصبی به عنوان حوزه های علمی جدید بازاریابی ظهور کرده است که با واکنش ناخودآگاه مصرف کنندگان در ارتباط با مواد بازاریابی مانند برندها، محصولات و خطوط تولید سروکار دارد.
The term neural marketing began to take shape in
the late 1990s. It is a discipline that combines
knowledge from different disciplines such as
neuroscience, psychology, marketing and
sociology. Neuromarketing is the knowledge of
processing information and decisions made by
humans and examining how businesses relate to
the brain in detail in a scientific journal. It's
significant with marketing. ”The nature of neural
marketing is to better understand and understand
the consumer's way of thinking, feelings,
suggestions or their preferred value. Neural
marketing finds its application in various fields
such as innovation, product modification, pricing
strategy, link building and others. The goal of
neural marketing is to better understand and read
the needs, motivations or values of the customer.
This is a kind of prediction of consumer behavior
and their response to certain stimuli. Thus, neural
marketing has emerged as a new field of
marketing that deals with the subconscious
reaction of consumers to marketing materials
such as brands, products and product lines.
خلاصه ماشینی:
هدف نورومارکتینگ و یا بازاریابی عصبی ، درک بهتر عملکرد مغز مشتریان است تا بتوان از ایکنه رهگذر عملیات بازاریابی و فروش را بهبود بخشید (دهقانیپور،عبدوی ١٣٩٤) تعاریف تاکنون تعاریف بسیاری برای بازاریابی عصبی توسط محققان و متخصصان ارائه گردیده که یکی از جامع ترین تعاریف به شرح ذیل می باشد: بازاریابی عصبی به عنوان شاخه ی جدیدی از علم بازاریابی است که بر اساس تکنیک های نوین رشته علوم اعصاب بنا شده است و منجر به شناسایی و درک بهتر مکانیسم های مغزی مصرف کننده در راستای افزایش کارایی تجاری سازمان می شود.
بازاریابی عصبی به درک بهتر عملکرد مغز کمک میکند و از این طریق موجب بهبود عملیات بازاریابی و فروش و افزایش کارایی تجاری و رابطهمندی بین مصرفکننده و سازمان میشود (میکائیلی و همکاران ،١٣٩٧) پیشینه پژوهش در این قسمت مقالات داخلی و خارجی مرتبط با تحقیق ارائه میشود: طراحی شبکه عصبی جهت انتخاب راهبردهای بازاریابی اینترنتی (١٣٩٠) باتوجه به حضور جدی رقبای خارجی در بازار لوازم خانگی ایران و استفاده آنان از فناوری اطلاعات و ارتباطات در این بازار، موقعیت رقابتی شرکت های داخلی در شرایط نامطلوبی قرار دارد و لازم است با نگاهی علمی و دقیق ، راهبرد مناسب رقابت در بازارهای داخلی طراحی و الگو سازی شود تا بنگاه ها بر اساس آن بتوانند از راهبردهای مناسبی استفاده کنند.
تحقیقات نشان می دهد که ٩٥درصد از تفکرات انسان ناخود آگاه است هدف نهایی بازاریابی عصبی درک چگونگی شکل گرفتن رفتار توسط مغز، بررسی فرآیند های ناخودآگاه و شناسایی عوامل تعیین کننده آن می باشد به همین دلیل جا دارد تا مطالبی در مورد بخش های اصلی مغز و ارتباطات آن با تصمیم گیری و خرید بیان گردد.