چکیده:
دلبستگی با نام محمد صلی الله علیه وآله وسلم و مدح سرایی ممدوح کونین شیوه مسلمانی است. شخصیتهای گرانقدر به صد افتخار عضو نهضت ختم نبوت بودهاند. دفینهای گرانمایه در بستان خواجگان گجرات (گورستان شهر پاکستان فعلی) محمد رمضان تبسم قریشی (١٨٩٩۔١٩٧٣م) به سه زبان فارسی، اردو و پنجابی شعر سرود و بیشتر شعرش نعت رسول مقبول ﷺ است. او اعتقاد دارد که ایمان یک مسلمان بدون عشق رسول کامل نمیشود.
تبسم در پیروی قدسی و جامی که نعت گویان بینظیر هستند، نعت سروده است. مجموعة شعر فارسی وی «خمخانة دل» نام دارد. این مقاله بر آن است تا یکی از شاعران پارسی گوی معاصر پاکستان را به دوستداران شعر فارسی بشناساند. در این مقاله ویژگیها و جنبههای شعر فارسی محمد رمضان تبسم قریشی مخصوصا عمدهترین موضوع، مدح و ستایش پیامبر اکرم (ص) مورد بحث قرار داده شده و به این نتیجه رسیده است، قریشی از صور خیال غنی و شاعرانهایی در مدحهای خویش بهره نسبت به پیامبر اسلام برده است.
Emotional attachment with the name of Prophet Muhammad (ﷺ) and Na'at eulogy of Rasool-Allah is an integral part of Muslims belief. The great personalities of Muslim community have always contributed in Tehreek-e-Khatm-e-Nabuwwat with pride. The great treasure of Bustan-e-Khwajgan-e-Gujrat (a cemetery in Gujrat, city of Pakistan) Muhammad Ramzan Tabassum Qureshi left his legacy in the shape of Persian, Urdu and Punjabi poetry.
Great part of his poetry consists of Na'at -e- Rasool (ﷺ). He is follower of Qudsi Mashhadi and Maulana Jami in the field of Na'at Surai. His Persian poetry under title Khumkhana-e-Dil published in 1973.
خلاصه ماشینی:
دفينه اي گران مايه در بستان خواجگان گجرات (گورستان شهر پاکستان فعلي) محمد رمضان تبسم قريشي (١٨٩٩۔١٩٧٣م ) به سه زبان فارسي، اردو و پنجابي شعر سرود و بيشتر شعرش نعت رسول مقبول صلي الله عليه وسلم است .
س ــ د مکـــي مـــدني العربـــي دل وجان باد فدايت چه عجب خوش لقبي من به حسن خد وخال تو عجـب حيـرانم من ز گفتار وخيال تو عجـب حيـرانم مــن ز پــرواز کمــال تــو عجــب حيــرانم ن بيدل ه جمال تـو عجـب حيـرانم الله الله ، چه جمال است به اين بوالعجبي گرچه هم رنگ بشر آمـده اي جانـب مـا رونـق هسـتي آفـاق ز تــو جلــوه نمـا ســاقي نــور ز تــو هســت مــي جــام بقــا '' سبتي ن س به ذات تو بنـي آدم را برتر از آدم وعالم تو چه عالي نسبي'' چه اخوت ،چه مروت ،چه محبت چه کـلام سر شان مده پيشت چـوبـه پـابسـته غـلام سر تو صد بار تحيات بـه صـد بـار سـلام ''نخل بستان مدينه ز توسرسبز مـدام زان شدي شهره ٔ آفاق به شيرين رطبي'' گشته حيران همه آراستگي فهم وشـعور منبـع لـم عم ل هسـت ،بــدامــي مشــهور شد ز آيـات هـدايت همـه عـالم معمـور ذا پا و که در ملک عرب کـرده ظهـور زان سبب آمده قرآن به زبان عربي'' آنچـه شـب بـودتـوازخطـه ٔخاشـاکگذشـت قدس ي لاصــل بــدي ازحــدادراکگذشــت جانــب عــرش علــي ٔصــاحب لــولاکگذشــت ' ـ ــراج عــروج تــوزافــلاکگذشــت به مقامي که رسيدي نرسد هيچ نبي'' زيـر پـاي تـو فگنـده سـر شـاهان عجـم رفتي ر ر معـل ٔي تـو بـه نعلـين وقـدم ٩٢ منبع نور جهان ، هستي ، مگر خاک مـنم ''سب خودبـه سـگت کـرده وبـس مـنفعلم زان که نسبت به سگ کوي تو شد بي ادبي'' همچون من نيست درين دهرکسـي خسـته بشـر خس ،خسته عمل ،خسته دل وخسته جگر هم نوا قدسي مرحـوم مـنم شـام وسـحر چشم رحمـ کش ا،سـوي مـن انـدازنظـر اي قريشي نسبي ، هاشمي ومطلبي'' اي شه فخـر رسـل واقـف اسـرار نجـات تکيه بر ط و داريم بـه دور آفـات دل مرده را کني زنده به شيرين کلمـات ' ما همه تشنه بانيم تويي آب حيـات لطف فرما که ز حد مي گذرد تشنه لبي'' رحمت هر دو جهان هستي تو بنـده نـواز عر مطل ک م پـيش تـوبـاسـوزوگـداز مشکلي هست بـه رحمـت کنـي ايـن مشـکل بـاز ' بر ر فيض تواستاده بصد عجزونيـاز زنگي وطوسي و رومي ويمني وحلبي'' يـاد تـو داشـته هـر عـزم تبسـم را قـوي دوت عش ق تـوکـرد سـت عطـامهرعلـي ٔ جز تو از يـاد برفتـه همـه شـادي وغمـي ' ســ دا!