چکیده:
زیست انسان در پهنه طبیعی و اجتماعی، نه تنها دارای تاریخی معرفتی و نظری است، که دارای ادراک های متمایز و گوناگون در تجربه مکانهای طبیعی و اجتماعی است. این تجربه متمایز در طول تاریخ، دارای روحی منحصربه فرد از یک سو و روحی مشترک در کالبد بشری از سوی دیگر است. لیکن در گفتمانهای غالب معماری، بدن و ویژگی های جسمانی و کالبدی آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است و بدن صرفا به عنوان ابژهای منفعل تلقی شده است.هدف این پژوهش بررسی ادراک بدنی به مثابه منبع الهامی برای بازتعریف مفهوم فضا در تجربه معماری به نقل از مرلوپونی و ملاصدرا بپردازد. خوانش فضا با واردکردن عنصر ادراکات بدنی و بررسی درهم تنیدگی حواس انسانی منجربه ادراک از فضا میشود فرضیه پژوهش است. این تحقیق به لحاظ »ماهیت« پژوهش، از گونه تحقیقات کیفی با رویکرد فلسفی پدیدارشناسی هرمنوتیک و به لحاظ »قصد« از پژوهش، تفسیری است که به تولید بینش جدید میپردازد روش تحلیل داده ها، تحلیل محتوای کیفی و شامل کدگذاری باز و محوری است. یافته ها و نتایج پژوهش نشان میدهد که خوانش پدیداری از تجربه ادراک از فضا به سه دسته »ادراک تام، درک پویا از فضا به واسطه حواس« ؛»فضا، واسطه ای بر ادراک نوستالژی جمعی« و »فضا به مثابه امکان شهود و درک دیگری « قابل تفکیک است.
خلاصه ماشینی:
فصلنامه علمي تخصصي مطالعات طراحي شهري و پژوهش هاي شهري سال ششم ، شماره ٢ (پياپي: ٢٣)، تابستان ١٤٠٢ فضامندي و بدن آگاهي از منظر ملاصدرا و مرلوپونتي در بازخوانش مفهوم فضا در تجربه معماري ، نمونه موردي : خيابان چهارباغ پايين اصفهان تاريخ دريافت : ١٤٠١/٠٩/٠٥ سمانه ايزدي زمان آبادي ١*، باقر کريمي ٢ تاريخ پذيرش : ١٤٠١/٠٩/٢٥ کد مقاله : ٨٤٨٠١ چکـيده زيست انسان در پهنۀ طبيعي و اجتماعي ، نه تنها داراي تاريخي معرفتي و نظري است ، که داراي ادراکهاي متمايز و گوناگون در تجربۀ مکان هاي طبيعي و اجتماعي است .
در پرانتزگذاشتن قواعد سنتي و عادت هاي مرسوم به معناي نفي آن قواعد و اصول تن -آگاهي در ادبيات نيست ، بلکه بدين معناست که قواعد سنت با جهان و تن به مثابۀ اساس و بناي کمالي دولت آبادي ١٣٩٧ عرفاني بر اساس آغازيني که بشر خود را بر آن استوار نموده است و به زعم مرلوپونتي، مسبب ظهور پديدارشناسي مرلوپونتي «جهان آغازين » ميشود: جهاني که تا پيش از اين مرئي يا محسوس نبوده و نخستين بار از تن -آگاهي و کنش بد نمند هنرمند تولد يافته است .
مرلوپونتي معتقد است «نسبت ميان ادراک و بدن ، نه علي است نه مفهومي، زيرا تنها از راه اين دو مقوله نيست که انطباق ها و وابستگيهاي بين بدن و تجربۀ ادراکي براي ما قابل فهم است » (کارمن ، ١٣٩٠، به نقل از اکبري، ١٣٩٥).