خلاصه ماشینی:
"در این آگهی آمده بود: به مقالهای که در باب موضوع زیر نوشته شود، جایزهای پرداخت خواهد شد: «آیا پیشرفت علوم و هنرها به پیرایش اخلاق کمک کرده است یا به انحطاط آن؟» (1) وسو درباره عکسالعمل خویش پس از دیدن و مطالعه این آگهی میگوید: «از لحظهای که این آگهی را خواندم، دنیای دیگری به نظرم جلوه کرد و آدم دیگری شدم، با اینکه خوب به یاد دارم از خواندن آن حالی به من دست داد، از وقتی که پاسخ آن را به وسیله آقای مالمرت فرستادم جزئیات این حالت کامل ز یادم رفته است.
اساسا طرح ایدهای که با اندیشه حاکم بر جامعه قرنها فاصله دارد، برای خوانندگان شوکبرانگیز است: «چگونه جرأت کنم علوم را در برابر یکی از فرهیختهترین انجمنهای اروپا نکوهش کنم، از جهل در یک آکادمی مشهور ستایش کنم و تحقیر نسبت به مطالعه را با احترام نسبت به دانشمندان حقیقی آشتی دهم؟» (8) اما به هر حال، روسو با بیاناتی زیبا و دلربا توانست این بت را در هم فرو ریزد و آنچه را در نای جان خویش داشت، بیان نماید.
» (17) روسو این عقیده که اگر سقراط امروز زنده بود عقیدهاش را تغییر نمیداد و به آنچه گفته، پایبند بود، هیچ شک و تردیدی نداشته و معتقد است: «این انسان درستکار به تحقیر دانشهای بیهوده ما ادامه میداد؛ ابدا به فربه شدن این انبوه عظیم کتابها که ما را با آنها از هر سو غرق میکنند، کمک نمیکرد و همانطور که نشان داد، یگانه دستورالعملی که برای مریدان خود و نوادگان ما باقی میگذاشت چیزی جز سرمشق و خاطره فضیلتاش نبود."