چکیده:
کرشمة معشوقی در دیوان حافظ و ابن فارض، مقایسه جایگاه حسن الهی و مظاهر آن در
اندیشه و سخن این دو شاعر عارف است. زیبائی هم درهنر جایگاه مهمی دارد وهم در عرفان
و به نظر این دو بزرگ پرتو آن عشق آفرین و دلرباست. زیبائی حق در صور غیبی و زمینی
است که مستی آفرین است و قرار شکن. علاوه بر این همة زیبائیها و عشقها در جهان به
حسن الهی و محبت ازلی باز میگردد. دیگر زیبایان حکایت کنندگان شرح شکن زلف خم
جاناناند که در قصهای در ازای ازل تا ابد روایت شدهاند.
کرشمة معشوقی سختیها و مشکلات راه پر پیچ و خم عشق را آسان میکند و نشان میدهد که
چگونه درمستی عشق و زیبایی مطلق معشوق، همه اغیار رنگ میبازند و تنها جلوههای او
دلانگیز و دلربا باقی میماند. جلوههایی که همه را گرفتار میکند.
حافظ و این فارض هر دو برمظاهر طبیعی و خارجی زیبایی نیز انگشت مینهند و آنها را
نمایشگاه حضور حق میشمرند. البته ابن فارض میکوشد تا به سرعت از این مظاهر عبور
کند ولی حافظ بر آن است که بهره بردن از این مظاهر آدمی را به کمال نزدیک میکند و
آمادة پذیرش جلوههای غیبی میسازد. او در گفتگویی از زبان معشوق میآورد که:
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
خلاصه ماشینی:
"چیزی در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان میماند و هرگز دگرگونی نمیپذیرد و همه چیزهایی زیبا فقط بدان سبب که بهرهای از او دارند زیبا هستند[5] شیخ روزبهان بقلی شیرازی از عارفان قرن ششم نیز همانند افلاطون بر آن است که پرتوهای نور جمال الهی در زیبایی انسانها و موجودات زیبا طلوع کرد و آن جمال کلی را در پرده تعینات و کثرات ظاهر ساخت و این موجب شد که آدمیان با حسن صورت پیوند گیرند و عاشقانه دل در جمال معشوق دوانند.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیـغشم من آدم بـهـشـتـیام امـا در ایـن سـفـر حـالـی اسـیر عـشـق جـوانـان مـهوشـم بختارمدد دهد که کشمرخت ازین دیار گـیسـوی حـور گـرد فـشاند ز مـفرشم[22] ابن فارض نیز توجه به مظاهر خارجی زیبای را از نظر دور نمیدارد و در پارهای از اشعار خویش از دختران و زنان زیبا به گونهای صحبت میکند که جنبههای زمینی در آن فراموش نشده است، برای مثال گاهی از روزگار گذشته یاد میکند و زمانی را که در سرزمین مدینه گذرانده است و ایامی را که با معشوقی به نام عزه سر کرده است.
گاهی از معشوقی نام میبرد که دارای لبهای سبزه و گندمگون است و این نشانی میدهد که ابن فارض عنایتی به معشوقانی داشته است که در آن محیط جغرافیایی گرم نمیتوانستهاند لزوما دارای چهرههای سپید و لبهای سرخ باشند، گر چه خود این ابیات بیشتر در وصف کعبه آمده است و او کوشیده است تا در جملاتی سمبلیک و نمادین از آن حرم مقدس یاد کند ولی در این گونه اشعار که در چند جای دیوان خویش آورده نیم نگاهی به معشوق زمینی نیز دارد."