چکیده:
کوفه در سال هفدهم هجری به صورت شهر در آمد و اقوام گوناگونی از عرب و ایرانی در
آن جای گزیدند و فرهنگهای گوناگونی در آن شهر به هم آمیخته شد.
امیرالمؤمنین امام علی بن ابیطالب علیهالسلام در سال 36 هجری، پس از پایان جنگ جمل، آن
شهر را به عنوان مرکز خلافت برگزید. مردم کوفه که سخت طرفدار امیرالمؤمنین بودند، در
جنگ صفین به یاری او برخاستند، اما عوامل چندی باعث شد که به تدریج آن مردم به یاری
امام بر نخیزند و هر روز بهانه تازهای ساز کنند. همین امر باعث گستاخی معاویه شده، تاخت و
تازهای فرسایشی به گوشه و کنار حوزه فرمانروایی امیرالمؤمنین به راه انداخت.(2و1) پدیده
خوارج نیز یکی از علل روی گردانیدن مردم کوفه از امام شد و همین روحیه و فرهنگ است که
در این نوشتار به تجزیه و تحلیل در آمده است.
امام علی بن ابیطالب علیهالسلام در روزهای پایانی سال 35 هجری، یا در روزهای نخستین سال
36 هجری مسؤولیت سنگین خلافت را بردوش گرفت. برنامه او در یک سخن «انقلاب در
انقلاب» بود؛ یعنی بازگردانیدن وضع موجود به دوره پیامبر گرامی اسلام، و پیش از پذیرفتن
بیعت مردم، برنامه انقلابی خود را چنین به زبان آورد:
«گرفتاری اجتماعی و آزمون انسانی شما به وضع روزگاری در آمده است که خدا پیامبرش
را برانگیخت، سوگند به کسی که او را «به حق» و بر آن پایهای که باید برانگیخت؛ بیگمان
به سختی باید زیر و رو شوید و با دقت از غربال حق بگذرید و پیدرپی و بیگذشت با
کفگیر داد در دیگ اجتماع به هم زده شوید تا اینکه افراد به ناحق در زیر قرار گرفته،
به حق و شایستگی به سطح بالای اجتماعی بیایند و کسانی که به ناشایستگی و بر اثر
روابط ناسالم اجتماعی، در بالا جای گرفتهاند، در جای درست خود در پایین قرار
بگیرند...»(3)
و پس از بیعت و پذیرش بار سنگین مسؤولیت اجتماع آشفته و به هم ریخته مسلمانان، برابر
با آنچه گفته بود به عمل دست زد.
همین عمل اسلامی و دادگرانه، افراد ممتاز و بالای جامعه آن روز را برآشفت و ناخشنود
کرد. همه کسانی که امتیازات و سودهای خود را در خطر نابودی میدیدند، دست به هم داده،
جنگی به راه انداختند تا شاید به همان وضع قبل برگردند.
این جنگ در کنار بصره، در جمادیالثانی سال 36 هجری، رخ داد. چون عایشه همسر
پیامبر و دختر ابوبکر، نخستین جانشین پیامبر، در این جنگ بر شتری سوار بود و مانند یک
پرچم بر افراشته، افراد را به جنگیدن با علی علیهالسلام و ایستادگی برمیانگیخت، آن را جنگ «جمل»
نامیدند.
دار و دسته جمل شکست خوردند. طلحه در جنگ کشته شد و زبیر، پیش از آغاز جنگ
بسوی مدینه بازگشت ولی در راه کشته شد. علی علیهالسلام پس از سروسامان دادن به اوضاع آشفته
بصره، ابنعباس را به فرمانداری آن شهر گماشت و خود به جای بازگشتن به دارالهجره، مدینه
النبی به سوی کوفه رفت و آن شهر نوپای بینالمللی را به مرکزیت خلافت برگزید.
مدینه، از حالت پویایی در هجرت، برای رسیدن به هدفی که پیامبر گرامی اسلام تعیین کرده
بود، به سوی کشورگشایی، در مسیری برخلاف آن هدف، پویا بود، امیرالمؤمنین علیهالسلام به هجرتی
دیگر دست زده و به منظور آنکه خود و یاران و کارگزارانش در مدینه به دگرگونی و بازگشت به
ضد ارزشهای جاهلی و واپسگرایی خواه ناخواه دچار نشوند، کوفه را برگزید و در آن ساکن
گردید. امام، میدید که برنامه انقلاب عملی او، بیپشتوانه فرهنگی به نتیجه نمیرسد. و اگر چه
درخت فرهنگ، بسیار دیر و در درازمدت به بار و بر مینشیند، آن را بر عملی که زود میوه
میدهد، اما میوهای کال و نرسیده دارد، ترجیح داد. و کوفیان، با آن ترکیب و ساختار و پیشینه،
چنین در سخنان امام نشان داده میشوند.
خلاصه ماشینی:
". »(7) روحیه مردم کوفه همین بود که امام تصویر کرده است، لیکن عوامل چندی آن را دگرگون ساخت: نخست خستگی بسیار از جنگ طولانی؛ دوم وجود منافقان مانند اشعثبن قیس کندی؛ و سوم ناپایداری در برابر دادگری علی علیهالسلام و ایستادگی سخت و سازشناپذیر او بر حق؛ چهارم پدیده خوارج و پنجم جنگهای فرسایشی معاویه.
اگر در جریان سقیفه تسلیم شد، به منظور حفظ اسلام و وحدت مسلمانان بود؛ اگر با خلفا بیعت کرد و در همه امور مسلمانان فعالانه شرکت داشت، اگر پیشنهاد مردم را برای بیعت خلافت پذیرفت و سرانجام اگر در صفین، پس از روشنگری و آشکار کردن نظر خودش، آتشبس و حکمیت و داور تحمیلی را پذیرفت؛ هیچ یک نه از سر ضعف بود و نه از روی ناآگاهی یا غفلت و یا مصلحت شخصی؛ بلکه همه آنها با آگاهی تمام و کمال قدرت انجام گرفت و برپایه اعتقاد سخت به اصول و ارزشهای اسلام و ایمان به آزادی و دمکراسی و احترام به اندیشههای مردم بود؛ و بر این باور بود که مردم کارهای این جهانی خود را باید با آگاهی و آزادی و بیهیچ تحمیل عقیده و اندیشهای، انجام دهند؛ و اگر مردم مجبور شدند راهی را در پیش گیرند، سرانجام از مسیر آن راه منحرف میشوند و به بیغولهها و کجراههها کشیده میشوند، اگر چه مقصد حق باشد!
امام که در مسائل اقتصادی چنین سختگیر بود، در مسائل سیاسی و اظهار نظر، اهل تسامح و آزاداندیشی بود و به مخالفان سیاسی و عقیدتی خود، مانند خوارج و دیگران، اجازه و فرصت میداد تا آزادانه سخن بگویند و اظهارنظر کنند؛ زیرا در شرایط خفقان و زور و متولیگری و قیمومیت، رشد اجتماعی و به کمال رسیدن انسان، امکانپذیر نیست؛ و چون هدف امیرالمؤمنین به پیروی از آموزشهای قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام، انسانسازی و رشد دادن و به تعالی رساندن بشر بود، نه فرمانروایی و تسلط پیدا کردن بر آدمها، هرگز اندیشه و باوری را بر کسی تحمیل نمیکرد."