چکیده:
هدف مقاله حاضر دو امر است: طبقه بندی نظریههای مربوط به ارتباط دین و سیاست (و
همچنین نهادهای آن دو) و تبیین چرایی هر نظریه با رجوع به مبانی نظری آنها. این
مقاله بر اساس گونهشناسی خاصی بین ارتباط دین و سیاست و رابطه روحانیت و دولت
تفکیک قائل میشود. در خصوص بحث اول، برخی معتقدند دین به سیاست میپردازد، در حالی
که برخی دیگر این ارتباط را نفی میکنند. گروه اول خود به سه قسم حداکثریها،
منطقهالفراغیها و حداقلیها و گروه دوم به دو قسم متدینان و دین ستیزان تقسیم
میشوند. قسمت دوم مقاله به ارتباط نهاد دین (روحانیت و فقها) و دولت میپردازد.
این رابطه ممکن است یا به صورت ادغام (و اتحاد) یا تعامل (و همکاری) و یا استقلال
(و جدایی) تصور شود.
خلاصه ماشینی:
این مقاله بر اساس گونهشناسی خاصی بین ارتباط دین و سیاست و رابطه روحانیت و دولت تفکیک قائل میشود.
هدف این مقاله دو امر است: طبقه بندی نظریههای مربوط به ارتباط دین و سیاست (و همچنین نهادهای آن دو) و تبیین چرایی هر نظریه با رجوع به مبانی نظری آن.
در اندیشه ایرانشهری، دین همانند دیگر نهادهای مدنی دارای نقش اجتماعی است، ولی در دوره اسلامی روحانیت به عنوان نهاد دین برای خود نوعی «ولایت» یا حق تصرف قائل است و از این باب زمینه همکاری با نهادهای عرفی (همانند شاهان) را باز میکند.
تفاوت دیگری که مدل شجاعی زند با مدل ارائه شده در این مقاله دارد آن است که دستور کار کتاب وی، «بررسی جامعه شناختی مناسبات دین و دولت» است، در حالیکه مقاله حاضر به مناسبات نهاد دین و دولت به شکل نظری نیز میپردازد.
عبدالکریم سروش به دقت چهار معنا برای سکولاریسم در نظر گرفته است: استفاده از نعمتهای دنیوی در مقابل صوفیگرایی و عزلتنشینی، نفی دخالت روحانیت در حکومت، جدا کردن دین از حکومت و سکولاریسم فلسفی یا علمی، به معنای عدم تفسیر جهان بر اساس تبیینهای دینی (سروش، 1383).
در پایان تذکر چند نکته لازم به نظر میرسد: 1_ بدیع بودن این گونهشناسی به آن سبب است که بین ارتباط دین و سیاست و رابطه روحانیت و دولت تفکیک قائل میشود.
اگر این مسأله مفروض تلقی شود که اعلم بودن در اجرا غیر از اعلم بودن در فتوا و نظر است، حتی در نظریه ادغام نیز میتوان گفت ضرورتی برای مباشرت فقیهان در حکومت و قوای سه گانه وجود ندارد.