چکیده:
هر چند داستان گویی نمایشی در سرزمین ها و زمان های مختلف همواره وجود داشته، در ایران روال رو به رشدی نداشته است. پیش از اسلام، گوسان های پارتی و خنیاگران ساسانی، هنگام داستان گویی از موسیقی، رقص و آواز و احتمالا همراهی چند بازیگر بهره می گرفتند. این نوع داستان گویی در جریان تغییر مذهب ایرانیان از آیین زردشت به اسلام، جوهره خود را حفظ کرد؛ اما برخی ویژگی های خود را از دست داد و بر بازیگری داستان گو اتکا پیدا کرد.
در دوره اسلامی به سبب محدودیت هایی که در پی تفسیر آموزه های دینی برای هنرهای تجسمی و نمایشی به وجود آمد، داستان گویی نمایشی به روایتی محدود شد که غالبا یک نفره انجام می گرفت و آن را «نقالی» می خواندند. همین محدودیت موجب تقویت بازیگری شد و بر تعزیه تاثیر گذاشت. با عزاداری گسترده و نمایش گرایانه ای که در دوره صفوی آغاز شد و در قرون بعد به نمایش مصائب (تعزیه / شبیه خوانی) منجر گشت، زمینه اجتماعی مساعدی برای نمایش دادن و تجسم بخشیدن داستان های حماسی و مذهبی فراهم آمد و میراث داستان گویی نمایشی نقالان، این تحول را به کمال رسانید.
Story-telling has always existed through time in different lands. However، it so appears that it has not undergone much of a development in Iran. Before the emergence of Islam in Iran، the Parthian Gossans and Sassanind musicians made use of music، dance، songs، probably a number of actors and actresses. In the course of change of religion from Zoroastrianism to Islam، story-telling preserved its nature، though it lost its characteristics such as dance and music، mainly relying on the artistic features of the narrator. Due to restraints existing in the Islamic period which followed the interpretations of the religious teaching concerning arts and drama، story-telling was somehow limited to the narration of merely one person called "Ta'zieh" (passion play). The very same constraint، however، reinforced drama and became the source of development for Ta'zieh.
خلاصه ماشینی:
به نظر مي رسد برخي از اين ظرفيت هاي نمايشـي در ادبيـات شفاهي ريشه دارند و بـه روزگـار راويـان و داسـتان گويـان مـي رسـند؛ زيـرا بسـياري از داستان هاي فارسي ، کهن هستند و پيش از آنکه در سروده شاعران يا نگارش نويسندگان صورت نوشتاري بيابند، براي سده هاي طولاني از زبان داستان گوياني روايت مي شـده انـد که با بهره گرفتن از شيوه هاي نمايشي ، شنونده را مجذوب روايت خويش مي سـاختند.
اما با مراجعه به اوستا، متون پهلوي در ايران باستان و برخـي داسـتان هـاي رايـج دورة اسلامي مي توان دريافت که محتواي آنها بـا نمـايش دادن بـي ارتبـاط نبـوده انـد و مي توان استنباط کرد که داستان گويي آنها قاعدتا جنبه هاي نمايشي هم پيدا مـي کـرده است .
با توجه به اينکه هيچ گونه گزارشي از سوي مورخان پيرامون ايجاد محـدوديت بـراي نوازندگان و رقص گران در ايران باستان اظهار نشده است ، مـي تـوان اسـتنباط کـرد کـه روحانيان زرتشتي ممنوعيت يا محدوديتي ، دست کم در دربار، براي اين فعاليت ها ايجاد نکرده بودند و مي توان پذيرفت که موسيقي و رقص و نمـايش واره هـاي خنيـايي کـه در ايران پيشينه اي کهن داشتند در داستان گويي هاي نمايشي به کار مي آمدند؛ به ويـژه در روزگار ساسانيان که مي دانيم چنين سرگرمي هاي درباري رواج و گسترش فراواني يافتـه بود و بارزترين نمونه هاي آن به روزگار خسروپرويز (٥٩٠-٦٢٨ م) باز مي گردد (کريستن سن ، ١٣٧٨: ٦٠٤-٦٣٣).