چکیده:
کتاب شریف مثنوی معنوی،به علت اشتمال گسترده آن بر وحی و سخنان انبیا و اولیا و همچنین شرح و تأویل آنها برای همطبقات،به مجموعهای از معارف ناب و کمنظیر مبدل گشته است.این تأویل و تفسیرها که بیشتر جنبهء اخلاقی-عرفانی دارند،مثنوی را رنگی معنوی بخشیده و آن را به کتابهای تفسیری عارفان از جمله حقایق التفسیر،کشف الاسرار، لطایف الاشارات و...مانند کرده است.با این حال،مولانا در مثنوی از مذمتکنندگان تأویل و اهل تأویل نیز به حساب میآید و شاید این تأویل ستیزی در ظاهر امر،چشمگیرتر و در عین حال عجیبتر به نظر آید؛نویسنده برای تبیین این امر و حل این تناقض،کوشیده است ضمن دستهبندی تأویل از نظرگاه مولوی به تأویلات مذموم و تأویلات ممدوح،هر کدام را با نمونههایی در اشعار آن جناب مشخص کند.مقدم بر این مباحث نیز،به نکاتی کلی درباره تأویل در مثنوی اشاره شده و برخی تعریفات لغوی و اصطلاحی تأویل،از آثار لغوی و تفسیری،ذکر شده است.مخلص کلام آنکه با توجه به مطالب این گفتار،ثابت میشود که درستی و نادرستی تأویل،یا خوبی و بدی آن از دیدگاه مولانا نسبی است و به نوع تأویل، شخص تأویلگر و اهداف و انگیزههای او از تأویل متن باز میگردد.
خلاصه ماشینی:
"برخی تأویلات ناشی از تجربه و مشاهده شخصی است و آن مشاهدات ممکن است به شیوه تأویلی و تمثیلی تبیین گردد،در عین حال،برخی آدمیان نیز هستند که به مقام شهود مستقیم حقیقت نایل میگردند،آنان،البته نیازی به تأویل نخواهد داشت،چون مستقیما به عاقبت و واقعیت امر رسیدهاند و تا وقتی که آدمی به آن مقام مخصوص نرسیده است،حقایق را تأویل و تفسیر میکند و دست به مجاز و کنایه میبرد: گوسفندان حواست را بران در چرا از اخرج المراعی چران تا در آنجا سنبل و نسرین چرند تا روضات حقایق ره برند هر حست پیغمبر حسها شود جمله حسها در آن جنت رود حسها با حس تو گویند راز بیزبان و بیحقیقت بیمجاز کین حقیقت قابل تأویلهاست وین تو هم مایه تخییلهاست آن حقیقت کان بود عین و عیان هیچ تأویلی نگنجد در میان چون که حسها بنده حس تو شد مر فلکها را نباشد از تو بد (2/3243-3249) پیامبر(ص)هم به هوش و دریافتی رسیده بود که حقایق را چنانکه بود میدید،و نیازی به تأویل آنان نداشت،و غیر آن حضرت،تا به آن هوشمندی و مشاهده نبوی نرسیدهاند،ممکن است نصوص قرآنی را تأویل ناروا و ناصواب کنند: حبل و هیزم را جو او چشمی ندید که پدید آید بر او هر ناپدید باقیانش جمله تأویلی کنند کاین ز بیهوشی است و ایشان هوشمند لیک از تأثیر آن پشتش دو تو گشته و نالان شده او پیش تو که دعایی همتی تا وارهم تا ازین بند نهان بیرون جهم (3/1665-1668) نمونهای دیگر از تأویل مذموم و ناصحیح در وقتی است که در برابر حکم و نص صریح، معنایی باطنی و دیگرگون فهم شود و به صراحت ظاهر اعتنایی نشود: گفت یزدان زود عزرائیل را که ببین آن خاک پر تخییل را آن ضعیف زال ظالم را بیاب مشت خاکی هین بیاور با شتاب رفت عزرائیل سرهنگ قضا سوی کره خاک بهر اقتضا خاک بر قانون نفیر آغاز کرد داد سوگندش بسی سوگند خود (5-1649-1652) ..."