خلاصه ماشینی:
"بخشی از این انباشت از دادن دستمزد پایین به کارگران حاصل میشد وقتی کارگران در شرایط نامناسب محیط کار، ساعات طولانی کار،دستمزد اندک و بدون کمترین حمایت تأمین اجتماعی برای گذراندن زندگی مجبور به کار کردن بودند و ارتش ذخیره بیکاران و عدم وجود تشکلهای صنفی قدرت چانهزنی را از کارگران ستانده،نگرش منفی نسبت به کار افزایش پیدا کرده بود.
در این حالت کارگر از کار انتظار محدودی دارد و به همین خاطر،مشکلات و نارساییهای محیط کار وی را زیاد ناراحت نمیکند چون به لحاظ روانی پذیرفته است که کاری به این امور نداشته باشد و به اندازهای که از او خواسته شده است کار خود را انجام دهد.
به نظر میرسد که نگرش بیتفاوت و یا خنثی نسبت به کار فراوانی زیادی نداشته باشد و اکثر کارگران نسبت به محیط کار خود یا در مجموع دارای نگرش منفی هستند و یا مثبت.
اگر اکثریت افراد جامعه به شکل طبیعی باید کار کردن را دوست داشته باشند و حتی از کار کردن احساس غرور کنند و آینده خود را در گرو کار و تلاش جدی خود بدانند،پس چرا به نظر میرسد در کشورهای در حال توسعه اکثریت افراد شاغل تمایلی به کار کردن جدی و با کیفیت ندارند و کار خود را حداکثر به شکل انجام وظیفه و رفع تکلیف انجام میدهند؟در پاسخ باید گفت که مجموعه عواملی به شکل تاریخی چنین نگرش منفی نسبت به کار را در کشورهای در حال توسعه به وجود درآورده است که شناخت دقیق این عوامل، برنامهریزی و سیاستگذاری برای کاهش تأثیرات این عوامل وظیفه مسئولین دلسوز و متخصصین جامعه است."