چکیده:
آفرینش اوزان نادر یا تازه در غزلیات شمس از ذهنی نشان دارد که به نوشدن و نوگفتن و امیدواری مایل است و ناامیدی را سترونی ذهن میداند.داستانهای مثنوی از خوشبینی و امید سرشار است تا جای که میتوان گفت در نگاه مولوی امید،نشاط و شادی،امری جوهری و اصیل به شمار میرود.بنیاد روحی بشر بر ایمد و شادی سرشته شده و ناامیدی و اندوه بینشاط و غم،اعتباری و عارضی و گذرنده است. این پژوهش،که با روش اسنادی و از طریق استنباط از همه عناصر بویژه مضمونها و شخصیتپردازی داستانها صورت گرفته،حکایتگر این معناست که امید به گونهای ناگسستنی با تاروپود اشعار مولوی گره خورده و تصاویر شعری او مملو از مفاهیم و مضامین امیدواری و لوازم مربوط به آن است و شادی و ناط و غمگریزی در شعر او موج میزند.نگاه مولوی به طبیعت نیز امیددهنده است؛حتی وقتی از پاییز سخن میگوید آن را حیات مجدد،رستاخیز روح و مقدمه بهار میداند و به همراه آن از بهار و رویش دوباره طبیعت دم میزند.در شعر او یأس و حزن و غم جایگاهی بنیادی ندارد. بررسی موسیقی بیرونی،میانی و کناری مثنوی معنوی نیز نشان میدهد که با شاعر امیدواری سروکار داریم؛حتی فراوانی اوزان پرجنبش و شاد و ابتکار و نوآوری در
خلاصه ماشینی:
"گاه مولوی به ضرورت وزن و قافیه از برخی اسامی خاص بهره میگیرد که لزوما معنی آن مدنظر نیست؛به عنوان مثال در ابیات زیر در بیان اینکه اگر انسان دلتنگ باشد،دیدی منفی پیدا میکند و اگر قلبا خرسند و راضی باشد،جهان را گلستان میبیند،میگوید: ای بسا کس رفته تا شام و عراق او ندیده هیچ جز کفر و نفاق ای بسا کس رفته تا هند و هری او ندیده هیچ ج بیع و شری ای بسا کس رفته ترکستان و چین او ندیده هیچ جز مکر و کمین (مثنوی،دفتر چهارم،ابیات 5732-3732) در بیت زیر،تحکمی که در کلمات قافیه وجود دارد،لحن حماسی بیت را تقویت میکند و تکرار حرف«ش»که در قافیه نیز دیده میشود با شور و هیجان حاکم بر فضای شعر متناسب است: گر جان به جز خواهد از خویش برکنیمش ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش (کلیات شمس،غزل 2621) در بیتی دیگر از مثنوی،مولانا در ذکر مقاومت پیامبران و تسلیم نشدن آنها در برابر سختیها میگوید: سنگ باشد سخت رو و چشم شوخ او نترسد از جهان پر کلوخ آوردن کلمات شوخ و کلوخ در جایگاه قافیه در کنار کلمات سخت و سنگ، درشتی و سختی را القا میکند."