خلاصه ماشینی:
"هیچ دشمنایگی را آن اثر نیست که عداوت ذاتی را، زیرا که چون دو تن را با یکدیگر دشمنایگی افتاده باشد و به روزگار از هر دو جانب تمکن یافته و قدیم و حدیث[65] آن به هم پیوسته و سوابق به لواحق مقرون شده[66] پیش از سپری گشتن ایشان انقطاع آن صورت نبندد و عدم آن به انعدام[67] ذاتها متعلق باشد و آن دشمنایگی بر دو نوع است: اول، چنانکه از آن شیر و پیل که ملاقات ایشان بیمحاربت ممکن نباشد و این هم شاید بود که مرهم پذیرد، که نصرت در آن یک جانب را مقرر نیست و هزیمت بر یک جانب مقصور نه، گاه شیر ظفر یابد و گاه پیل پیروز آید و این جنس چنان متأصل[68] نگردد که قلع[69] آن در امکان نیاید و آخر به حیلت بلا بندی[70] توان کرد و گر به شانی[71] در میان آورد و دوم چنان که از آن موش و گربه و زاغ و غلیواژ[72] و غیر آن است که در آن مجاملت هرگز ستوده نیامده است و جایی که قصد جان و طمع نفس از یک جانب معلوم شد بی از آن چه از دیگر جانب آن را در گذشته سابقهای توان شناخت یا در مستقبل صورت کند مصالحت به چه تأویل دل پذیر تواند بود؟ و به حقیقت بباید دانست که این باب قویتر باشد.
و باز اگر از دوستی خلاف بیند تحنب نماید و عداوت ظاهر گرداند و بچهگان بهایم بر اثر مادران برای شیر دوند و چون از آن فارغ شدند بیسوابق وحشت و سوالف ریبت آشنایی فرو گذارند و هیچ خردمند آن را بر عداوت حمل نکند، اما چون فایده منقطع گشت ترک مواصلت به خرد نزدیکتر باشد و عاقل همچنین در کارها بر مزاج روزگار میرود و پوستین سوی باران میگرداند[80] و هر حادثه را فرا خور حال و موافق وقت تدبیری میاندیشد و با دشمنان و دوستان در انقباض و انبساط و رضا و سخط[81] و تجلد[82] و تواضع چنان که ملایم مصلحت تواند بود زندگانی میکند و در همه معانی جانب رفق و مدارا به رعایت میرساند."