چکیده:
بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی واژگانی است که غرب به صورت مترادف در مورد حرکت
های سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی و به خصوص خاورمیانه به کار می گیرد. پایان جنگ
سرد و ضرورت تعریف دیگر ((other)) به عنوان دشمن غرب, بیش از پیش اشاعه و ترویج
مقوله بنیادگرایی از سوی غرب را موجب گردید. نویسنده ضمن طرح دیدگاه های متفاوت در
مورد ریشه ها و ماهیت بنیادگرایی و تفکیک آن از اسلام سیاسی استراتژی مهار و سد
نفوذ غرب در برابر این مقوله را به بررسی و پژوهش می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از این دولت های جدید این پتانسیل را دارند که به عنوان ببرهای اقتصادی مطرح شوند و هم اکنون این کشورها خود را رهبران اقتصادی منطقه ای در قرن بیست و یکم می بینند; اما بلند پروازی این دولت ها برای تحصیل این مقام رفیع, برای مثال تبدیل شدن به تولید کنندگان کلیدی هیدروکربن در قرن بیست و یکم, این تهدید را به دنبال دارد که به یک رقابت ویرانگر بین کشورهای صادر کننده هیدروکربن در خاورمیانه منجر گردد.
(12) عکس العملی در برابر غربی شدن (Westernizetion) دیگر مفسران و تحلیل گران در دهه 1990 این گونه تحلیل کردند که ظهور بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی یک بخش از چالش وسیعی است که دولت های غربی در طول قرن بیستم برای بنیاد نهادن نظم بین الملل مورد نظر خود, انجام داده اند.
(13) برای مثال تصور جایگزین شدن اتحاد اسلامی به عنوان مدل آلترناتیو غربی مطرح گردید; الگویی که موجبات کالونی شدن کشورهای مسلمان خاورمیانه را به همراه داشته بود و همچنین این تقسیمات استعماری به عنوان منبع تنش در طول سال های اخیر در بین مسلمانان شناخته شده بود.
اما موارد دیگری نیز وجود دارند; برای مثال فرآیند صلح اعراب ـ اسرائیل که در آن راه حل های بین المللی مورد توجه قرار گرفته تا بتواند به نزاع و کشمکش پایان دهد; کشمکشی که از زمان جنگ سرد باقی مانده است."