چکیده:
بحث وجود زمان، بیش از آنکه محتاج استدلال و برهان باشد، نیازمند تصوری
منقح از «نحوه وجود زمان» است. در باره «نحوه وجود زمان» در فلسفه اسلامی
دو نظریهوجود دارد. در هر دو نظریه زمان امری موجود، تدریجی الحدوث و
الفناء، وجودی متشابک با عدم، صاحب حقیقتی ضعیف و بی قرار میباشد.
پیش ازحکمت متعالیه، زمان از معقولات اولی و مفاهیم ماهوی به شمار میآمد
عرض لازم اجسام، عرض خارجی و محمول بالضمیمه بود، وجود رابطی
داشت و محتاج موضوع بود. کم متصل غیر قار الذات به حساب میآمد و
وجودی نقطه مانند داشت.
بر اساس مبانی حکمت متعالیه، زمان درخارج وجود منحاز مستقلندارد، زمان و
حرکت و مسافت (مقوله) در خارج به یک وجود موجوند. نسبت زمان به
حرکت، نسبت متعین است به مبهم. زمان عرض تحلیلی اجسام مادی است و
خارج المحمول میباشد. وجودی سیال و متصرم دارد. وجودش خطی است نه
نقطه مانند. با وجود حرکت قطعیه موجود میشود. ذاتی طبیعت مادی و بعد
چهارم جهان مادی است. زمان معقول ثانیه فلسفی است، اما همچون حرکت به
واسطه خصلت سیلانی خود، مانند دیگر معقولات ثانیه نیست وقسم چهارم
معقولات ثانیه فلسفیه را تشکیل میدهد. این مقاله ضمت ترسیم هر دو نظریه بر
اساس مقدمات سه گانه، نظریه اول را مورد مناقشه قرار داده و از نظر دوم دفاع
کرده است.
خلاصه ماشینی:
"در این بحث و بسیاری مباحث دیگر فلسفی، دو مبنا قابل تفکیک است: مطلب اول: نحوه وجود زمان در غیر حکمت متعالیه اندیشهای که طبیعت را در ذات خود ثابت و غیر متحرک و حرکت را امری بیرون از ذات جهان میشناسد، حرکت را عرضی و منحصر در چهار مقوله میبیند و زمان را مقدار حرکت فلک اعظم تعریف میکند.
بی شک مراد وی از اعتباری، وهمی و تخیلی و قرار دادی نیست، بلکه اعتبار عقلی مراد است و این همان است که بعدا نام معقول ثانیه فلسفیه به خود میگیرد: «نزد ما حرکت از هویات خارجیه نیست، بلکه امری عقلی است، معنایش نفس خروج تدریجی از قوه به فعل است و مانند سایر مفاهیم اعتباریهای است که صلاحیت عنوان قرار گرفتن برای حقیقت خارجی را دارند و آنچه این معنای مصدری از او انتزاع میشود، ذات خارجیهای است که وجودش تدریجا به فعلیت میرسد، پس لا محاله وجودش تدریجی و حدوثش بعینه زوال آن است».
کسی که کمی در ماهیت زمان بیندیشد، در مییابد که جز در عقل اعتباری ندارد، و عروضش برای آنچه عارض آن است عروضی به حسب وجود نیست؛ مثل عوارض خارجیه اشیا از قبیل سیاهی، حرارت و مانند آنها، بلکه زمان بالذت از عوارض تحلیلی معروض خود است و مانند چنین عارضی وجودی در اعیان ندارد، مگر به نفس معروض خود؛ زیرا عارضیت و معروضیتی جز بر حسب اعتبار ذهنی، بینشان نیست، آنچنان که وجودی در خارج ندارند جز اینگونه."