چکیده:
ایشان در این گفتار با یک نگاه واقع بینانه سعی کرده بحث گفتوگوی تمدنها (که از طرف آقای خاتمی مطرح شد) را در بوته آزمایش امکان یا امتناع
قرار دهد. وی معتقد است گفتوگوی تمدنها بیشتر از یک شعار نبوده و در حقیقت آنتی تزی بود در مقابل تز برخورد تمدنها. ایشان طرح این ایده از طرف
خاتمی را رویارویی وی با جریانات محافظهکار و افراطی داخلی میداند. زیباکلام معتقد است اتفاقات در صحنه جهانی مثل جنگ افغانستان و عراق ایده برخورد
تمدنها را در مقابل گفتوگوی تمدنها تقویت نمود.
خلاصه ماشینی:
"من معتقدم که اساسا به لحاظ عملی چندان نمیتوان این مساله را دنبال کرد؛ زیرا نمیتوان مشخص کرد که در گفتوگوی بین تمدنها چه کسی یا کسانی میباید با هم صحبت کنند؟ حکومتها، مردم یا علما و فقها؟ حتی میتوانیم یک فرض دیگر بگیریم و آن این که همه مردم ایران در یک رفراندوم کاملا آزاد شرکت کرده و مثلا این پنج نفر یعنی آقای خاتمی، مهاجرانی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله نوری و حبیب الله عسگراولادی را به عنوان نمایندگان هفتاد میلیون مسلمانی که خود نماینده آن یک میلیارد مسلمان هستند، جهت گفتوگو با سایر تمدنها انتخاب کردند و باز فرض میگیریم که این پنج نفر نیز در بین خودشان توافق کردند تا در مورد یک سلسله مقولات مشخص و مورد تأیید همه صحبت کنند.
بنابراین ایشان تعمد داشت تا بگوید آنچه دنیا تاکنون از جمهوری اسلامی دیده، همه اسلام نیست، بلکه اسلام اهل تسامح، گفتوگو و مدارا است و به تعبیری بحث گفتوگوی تمدنها در عرصه بین المللی از سوی آقای خاتمی یک جور واکنش به مجموعه اصولگرایی و رادیکالیسمی بود که ظرف دو دهه از ایران نشان داده شده بود.
خوب، در این حالت این سؤال مطرح میشود که چگونه در جامعهای که کسی به نفع اسلام تبلیغ نمیکرد و رادیو، تلویزیون، دانشگاهها، نظام بوروکراسی، ارتش و خلاصه همه چیز در جهت نفی ارزشهای اسلامی و دینی و سکولاریسم بود، مردم تا این اندازه به دین اسلام گرایش پیدا کردند؟ اما اکنون که به فلسطین نگاه میکنیم، میبینیم بیش از یک دهه است که نه از مارکسیستها خبری هست و نه از ناسیونالیستها و هواداران ناصر، بلکه یک لرزش و زلزله جدید به وجود آمده به اسم حماس، جهاد اسلامی، انتفاضه و عملیات شهادت طلبانه."