خلاصه ماشینی:
"آنچه در شاهنامه اهمیت دارد،در واقع فردوسی قصههایی را مطرح کرده است،همانگونه که انسان با سیستمی زندگی میکند،احساس میکند،آن شبکهای که این قصهها را بهم پیوند میدهد یا قصه را سازمان میدهد،بنیهء ساختار آن قصه است،خردمندی است،به همین دلیل شاید هم وقتی فردوسی در مقدمه شاهنامه به روشنی اشاره میکند که: تو این را دروغ و فسانه مخوان به یکسان روشن و زمانه مدان از و هرچه اندر خورد با خرد و گر بر ره رمز معنی برد این در واقع بیان شیوهء کار و هنر هنرمند خلاقی مثل فردوسی است.
او کسی است که خلاصه همه آرزوها و آرمانهای یک ملت در او جمع شده است به همین دلیل میگوید که: از و هرچه اندرخورد با خرد و گر بر ره رمز معنی برد همین بحثی که امروز هم به عنوان یک بحث مدرن و امروزی داریم،بحث نشانهشناسی،خب دیگر از این راحتتر فردوسی میتوانست بگوید،که در واقع او دارد یک نشانهای را برای ما مطرح میکند که همهء آنچه ما در شاهنامه میبینیم،رستم، زندگی رستم،گرز رستم،اکوان دیو،و هفت خوان و همه و همه نشانههایی هستند برای اینکه انسان از خامیبه«خردمندی»برسد.
آیا این مراحلی برای رشد کردن و اندیشه کردن نیست؟بعد هم وقتی دیو سفید را رستم میکشد،که سر چشمه و منشاء ضد سرطان حرکت ایران و ایرانیت است،به این نقطه میرسد: تهمتن نهاد از بر خاک سر چنین گفت کای داور دادگر تو بخشیدی از نزد خود خوارتر به گیتی نبینم یکی زارتر خب،چطور میشود که یک نفر به اوج این شکوه میرسد و بعدا هم به این نقطه که در واقع خودش را در برابر خداوند کوچک احساس میکند."