خلاصه ماشینی:
"در 1830 او نوشت:«فقط آنگاه که به جایگاهی فراز آییم که کل[تاریخ]را از نظر بگذرانیم ممکن است به فهم فرد امید بندیم که در اصل و مبدأ و حیات،در حیات کل شریک است»؛و نیز:«هر چه بیشتر میگذرد در این اعتقاد راسختر میشوم که در تحلیل نهایی هیچ چیزی بجز تاریخ عمومی ممکن نیست نوشته شود3.
مورخ ممکن است در هر عصر خاص برخی اندیشههای اصلی تشخیص دهد که مردم به راهنمایی آنها پیش میروند،اما دلیلی در دست نیست که پیشرفت یا رشد و تکامل عمومی در تاریخ وجود داشته باشد.
در تاریخنگاری توجه رانکه عمدتا به اقوام لاتین و ژرمن از سدهء شانزدهم به بعد،و خصوصا به تاریخ سیاسی(یعنی مناسبات خارجی و نظامهای حکومتی و اداری)معطوف بود،و چنانکه گفتیم،این امر سبب دستکم گرفتن عوامل اقتصادی و اجتماعی شد.
1آثار مفصل و چندین جلدی رانکه دربارهء تاریخ اصلاح دین در آلمان2یا تاریخ پروس در سدههای هفدهم و هجدهم3(12 جلد)یا تاریخ فرانسه در سدههای شانزدهم و هفدهم4یا تاریخ انگلستان در همان دوره5یا کتابهای دیگر،هر یک شاهکاری از دقت و وسعت پژوهش و شیوایی روایت است که در آن کلاف پیچیدهء روابط سیاسی و دیپلماتیک از هم باز میشود،ولی مسائل بزرگی که علت اصلی دگرگونیهای بنیادی فضای فکری و اجتماعی و اقتصادی بود،کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
مقصود رانکه از اینکه باید دید واقعا در گذشته چه روی داده این بود که مورخ در عین توجه دقیق به امور واقع و تحقیق در مدارک و اسناد،همواره باید در پی ترسیم چهرهء عمومی و بیرون کشیدن «جوهر»وقایع مورد بحث باشد."