خلاصه ماشینی:
"هنوز روانشناسان از چند و ون این قضیه،دانش بیشتری ندارند و ما هم نمیدانیم به راستی کدام عامل در درون محمد رضا یوسفی،او را به نوشتن و خلق مدام وامیدارد؟ او در نوشتن آثار داستاناش،همواره از سبک وسیاق شناخته شده و از عرصههای تجربه شده،بهره جسته و از درغلتیدن به حوزهها و ورطههای بسیار نوین پست مدرنیستی و نامأنوس با فرهنگ نوشتاری دنای داساننویسی حوزهء کودک و نوجوان امروز ایران،پرهیز کرده است ب)ریشههای بیرونی 1-سوژههای فراوانی فرا روی نویسنده وجود دارند.
آیا آدمی سزاوار این همه رنج هست؟پرسشی که به شکل فلسفیتر و البته پوشیدهتری در شعر«قناری»شاملو مطرح شده و شاعر کوشیده پاسخی در خور برای آن پیدا کند: قناری گفت:کره ما کره قفسها با میلههای زرین و چینهدان چینی ماهی سرخ سفر هفت سینش به محیطی تعبیر کرد که هربهار متبلور میشود کرکس گفت:سیاره من سیاره بیهمتایی که در آن مرگ،مائده میآفریند کوسه گفت:زمین سفره برکتخیز اقیانوسها انسان،سخنی نگفت تنها او بود که جامه به تن داشت و آستینش از اشک تر بود(5) محمد رضا یوسفی داستاننویس هم با هرواژه که در این داستان به کار میبرد،در حقیقت یک قلوه سنگ در کولهپشتی آدم میاندازد تا جایی که کوله پشتی انسان به حدی سنگین میشود که امکان سیر صعودی و بالاروی را از او میگیرد.
اگر در فیلم سینمایی«با گرگهای میرقصد»، افسر سفیدپوست به آلاچیق سرخپوستان میرود و با آنها زندگی میکند و همین زندگی کردن با سرخپوستان،سبب میشود که افسر سپاه دشمن،چنان در جامعهء سرخپوستان استحاله شود که هرگز نخواهد از آن زندگی دست بکشد،در داستان آوازآباد نیز همین اتفاق-اما از نوعی دیگر-میافتد؛با این تفاوت که گرگعلی از خود مردم و آوازباد است."