خلاصه ماشینی:
"فکر میکنید در دنیای درون فردی که در چنین خانوادهای رشد کرده و اکنون تصمیم به ازدواج گرفته و فردا میخواهد خود تربیت فرزندانش را بر عهده بگیرد،چه مواد و مصالح اولیه تربیتی و پرورشی انباشته و متبلور گردیده است؟ آیا تصور میکنید مثلا زمانیکه وی مسئولیت خانوادهاش را بر عهده گرفت و صاحب فرزندی شد،سعی نخواهد کرد عکس آن«بلاهایی»که بر سر خودش-زمانی که کودکی بیش نبوده،در مورد تربیت فرزندش اجرا کند و همه کوشش خود را به کار ببرد تا به نظر خودش بتواند«فرزند درستی»تربیت کند؟ بطور مثال،اگر موقعیت مالی خانواده مهمترین مسئله خانواده در دوران کودک او بوده است،حال که وی شخصا عهدهدار تربیت فرزندش گردید،سعی نخواهد کرد که وی را به هر طریقی که ممکن است تشویق کند که درس بخواند تا«شغل آبرومندی»در آینده برای خود در جامعه دست و پیدا کند؟تا اینجا بنظر میرسد پدر و مادر نقش و وظیفه رسالت اصلی خود را به خوبی انجام دادهاند.
ولی حال اگر این فرزند«استعداد و توانایی»لازم را برای درس خواندن نداشته باشد،تکلیف چیست؟آیا باید به او فشار آورد و مثلا معلم خصوصی برایش گرفت و یا وی را در کلاسهای خصوصی و گرانقیمت ثبت نام کرد و یا اینکه مرتبا با تشویق و تنبیههای همه جانبه وی را برای «خوب درس خواندن»شرطی کرد؟به نظر شما چه کار باید کرد؟ آیا به نظر شما این فرزند حق ندارد به پدر و مادر خود بگوید که خدای مستعان استعداد و توانایی خاصی را به وی اعطا کرده است که نه تنها آنها،بلکه هیچ کس دیگر نمیتواند به این توانایی و استعداد فطری چیزی بیفزاید یا از آن کم کند."