خلاصه ماشینی:
"وقتی این بچهها نیاز به محبت،اطمینان و دلگرمی و حمایت پدر و مادر دارند،اکثر والدین آنها از لحاظ عاطفی،برای ارضای نهادهای فوق کمترین صلاحیت و کفایت را نشان میدهند بطوری که متأسفانه آشفتگی و ناراحتی پایانناپذیر بعد از طلاق نیز مشکل جدی و ملموس است.
در مطالعهای ده ساله از بچههای طلاق که توسط والرستین وکلی در سال 1980 بعمل آمد شماری از نشانههایی که بچهها ممکن است در چنین موقعیتهایی تجربه کنند ذکر شده است.
از بین رفتارهای موردنظر،نشانههای زیر ممکن است در کودکان دورهء ابتدایی مشاهده شود: -اضطراب -افسردگی -واپسروی -آسم -آلرژیها -کج خلقی -خیالپردازی روزانه -رفتار بیش از حد پرخاشگرانه -کنارهگیری از ارتباط با دیگران -عملکرد ضعیف در مدرسه -گریههای مکرر یا فقدان هیجان -مشکل در بروز احساسات متقابل اگر هریک از نشانهها تداوم یابد باید بلافاصله برای کودک یک مشاورهء حرفهای ترتیب داد.
نکاتی در مورد شناخت طلاق اگر بچهها به شکلی متفاوت در مورد طلاق عکس العمل نشان میدهند اما همین واکنشها بسته به سن،پختگی و موقعیتهای شخصی (فردی)بوده بر معلمها لازم است در خصوص برخی مشکلات و گرفتاریهای عمومی دانش آموزانشان درک کاملی بدست آورند.
یک واکنش عمومی بچههای طلاق انتقاد نسبت به نقشها و مسئولیتهای بزرگترهاست که این کار جستجوی راهی است برای فرار از طفولیت خود.
در یک بررسی پیمایشی از حدود 100 نفر از بچههای طلاق قبل از دبستان تا نوجوانی که والدینشان در سنین پیش دبستانی آنها از یکدیگر جدا شده بودند مصاحبه بعمل آمد که مشخص شده دو احساس غالب در این بچهها وجود دارد."