خلاصه ماشینی:
"امام صادق(ع)برای شاگردان حوزهء علمی خود ارزش و احترام بسیاری قائل بودند و از آنجا که مبارزه با منکرین و ملحدین و مخالفین،در حفظ عقائد مردم بسیار مؤثر و لازم بود،برای متکلمین ارزش و احترامی وافر قائل میشدند و هشام بن حکم را که از همه جوانتر بود،بالادست بقیه مینشاندند و به تعبیر استاد مطهری،معنای این کار این بود که کلام بالادست فقه است؛چرا که اگر کلام نباشد،فقه هم نیست.
کسانیکه میخواهند با سلاح کلام جدید،فقط دین را عرضه کنند و از تمام استدلالات و از انواع تعقل و تفکر و تدبر و نظر که در متن قرآن آمده،چشم بپوشند و فقط بر ذوق و عرفان تکیه کنند و معتقدند که علمای دین نباید مسائل مهم دینی، یعنی مهمترین مسائل انسانی را با تکیه به علم و فلسفه،مطرح کنند و به مردم عطش عرفان به قرب الهی را بدهند،فردا با شبهات و اشکالات منکرین و مخالفین و معاندین چه خواهند کرد!؟اینان آیات تفکر و تعقل و تدبر و نظر را چگونه تفسیر و تحلیل میکنند؟آیا اگر غریبها که به هیچوجه در مسائل فلسفی و نظری ثابت نمیمانند و همواره در حال تغییر نظرها و اندیشه های خود هستند،در فلسفهء علم به بنبست رسیدهاند،ما هم باید اعلام ورشکستگی و رسیدن به بنبست کنیم؟!
آیا چنین مسألهای با عرضهء اسلام حل میشود یا نیاز به یک بحث علمی و تاریخی دارد؟ وقتی در کشور ما بحث بر سر این است که زن و مرد حقوق مساوی دارند و اسلام برای خاطر اینکه برای زن و مرد حقوق مساوی قائل نیست،ارزش و اعتبار زن را پایین آورده و به همین جهت،خودش بیاعتبار است،چه باید کرد؟!"