خلاصه ماشینی:
"بهرام صادقی این اثر را با شتابزدگی نوشته است و این اثری است آشفته و نویسنده ظاهرا میخواسته است"بوف کور"خود را به صحنه داستاننویسی ایران بیاورد و با صادق هدایت همچشمی کند و البته توفیق نیافته است.
از سوی دیگر"بوف کور"هدایت برخلاف ظاهر نمادگرایانه و سوررئالیستی خود از نظر من اثری است رئالیستی و از چند جهت اهمیت تاریخی و هنری دارد.
افسوس که صادقی این کشف مهم خود را پی نگرفت و با"ملکوت"به سوی قسمی مدرنیسم هنر سوز رفت و وصف"ملول شدن از نفس فرشتگان"را محور قصههای"ملکوت"،"یک روز صبح اتفاق افتاد"و"کلاف سردرگم"قرار داد و این حکاینگر اضطراب،دلهرههای کور و سرگیجه و دیگر اشکال بیماریهای روانی است و برهام صادقی مانند غلامحسین ساعدی بر محوری بودن این حالات تأکید میورزد.
نخست به دنبال آقای خیابانی میرود و سپس"گدا علی شاه"را قطب خود قرار میدهد،و آنگاه همسر شاهزادهای شوخ و بذلهگو و خوشگذران میشود و فرزند و نوه بسیار بدست میآورد اما در همان حال به قسمی به وسیله شاهزاده گیل که مردی هزار ساله است و در فتنه مغول نیز حضور داشته با امور ماورائی در تماس است.
است که نمای دوردست و کمرنگی از آثار آنها را نشان میدهد اما بهرحال مدخلی است برای ورود به بنای به نسبت رفیع داستاننویسی جدید فارسی و نویسنده این سطور امیدوار است پس از این به تفصیل بیشتر دربارهء علوی،چوبک، احمد محمود،جواد مجابی،محمود دولتآبادی،هوشنگ گلشیری و نویسندگان دههء اخیر میثاق امیر فخر،صفدری،علی مؤذنی،قاضی ربیحاوی،سید علی صالحی،مهدی شجاعی و دیگران به بحث بپردازد و اهمیت کار ایشان را در زمینه تاریخ معاصر ایران نشان دهد."