خلاصه ماشینی:
"علاوه بر این واژهء اسپرلوس در بیتی از عسجدی آمده که مضمون و مفهوم آن بیت از مضمون اصلی رمان خیلی دور نیست و بلکه بیان دیگری از هماناست:ای بی دین نابخرد،در کعبه که خانهء خداوند غنی حمید است چه نقصان و کمبودی دیدی که از آن رخ بر تابیدی و اکنون روی به خانه و قصر شاهان که سراسر نیاز و بیوفاییاند، کردهای؟کنایه از اینکه مگر نمیدانی چه جهان فراخی در تو،به عنوان یک انسان،منظوی و پنهان است؟به قول حضرتش که رشک انسانیت است:اتزغم اتک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر به قول بزرگی،پس از قرنها که بر تاریخ تفکر بشر میگذرد و اعصاری که پشت سر گذارده،هنوز بجای شعر«به پیش روید»باید گفت«بخود آیید»!باری،توضیح کوتاه مترجم در صفحهء اول کتاب ناظر به همین نکتهها است.
»(ص 92) خاطرات دوران کودکی بر ذهن اوتو میگذرد و از این تجدید خاطرات و رگههای از یاد رفته، به نحو غریبی متأثر میشود و«بار دیگر از(دیدن)پرتگاه تنهایی درونی و خود ستمگری در زندگی فراگوت»،دچار وحشت میگردد و سپس راز این همه روزگار ستم و تلخی در زندگی فراگوت را و نیز برنتا فتن انسانهای والا و هنرمند را که روحی حساس و تعالی جو دارند اما در بیابان نومیدی گرفتار و حیران آمدهاند،از زبان راوی که خود هسه است چنین مییابد-که گویی پیام اصلی هسه نیز هست-:«این بیگمان همان رازی بود که یوهان(فراگوت)در طی سالها گاهبهگاه بدان اشاره کرده بود و بورکهاردت چنین فرض کرده بود که در روح هر هنرمند بزرگی نهفته است."