خلاصه ماشینی:
"عبد اللهی تانسته است برای داستان خاطرهای خود،سبکی به تموج رویا و متناسب با زمینهء و همناک ماجراها بیابد.
عبد اللهی قهرمانان آثار خود را از میان نگهبانان اسکله،دهقانان آواره،ملاحان دوبهها و کارگران شرکت نفت و بهطور کلی افراد پائینترین لایههای اجتماعی جنوب برمیگزیند و با خشم و طنز دربارهء آنها مینویسد.
نویسنده موفق میشود داستان روانشناختی نیرومندی بنویسد و چگونگی سلب هیت کردن کمپانی از کارگران بومی را به شیوهای تازه و بدیع توصیف کند.
در واقع،حرکت داستانهای او از دنیای واقعی به سوی جهانی افسانهای و وهمانگیز است،تا حسی که قرار است به خواننده القاء شود،به شیوهای کنایی از ورای رویا و وهم بیان گردد.
و این تمهیدی است برای استعاری کردن کار و ندادن پایانی قطعی به آن،تا داستان همچنان در ذهن خواننده ادامه یابد و تخیل او را برانگیزد.
تمامی اجزای داستان برای ایجاد این جو مسیقیایی و هماهنگ به کار گرفته شدهاند:پسر و دختر سرگردانی که در پسزمینهء ماجراها حضور دارند،و شاید عشقی از دست رفته را به یاد آورند؛و نوازندگانی که در محیطی غریبانه کنسرت مسیح را برای مردی مصلوب شده مینوازند،به شکلی غیر مستقیم درونمایهء داستان را میپرورانند.
در واقع،آن دوگانگی که در ساختمان داستان هست،در ذهن آنها نیز وجود دارد:ذهن آنان در اوج مبارزات سیاسی،آکنده از باورهای آئینی متافیزیک است.
راوی«در پشت آن مه»-داستانی که مرا به یاد آثار عدنان غریفی میاندازد-غریبهای است که با چشمانی نگران به مراسم آئینی و اضطراببرانگیز بومیان مینگرد:دختران نوبالغ جزیره یکی پس از دیگری گم میشوند،جستجوی عامل ربودن دختران،هول و ولای داستان را تدارک میبیند و داستان را از ترکیب ساختمانی داستانهای پلیسی برخوردار میکند."