چکیده:
پیشبرد برنامههای توسعهای در هر کشوری به داشتن پشتوانههای اجتماعی برنامهها بستگی دارد.به عبارت دیگر سیاستها،خطومشیها و موفقیت تمامی برنامههای توسعه متاثر از ساخت فرهنگی،اجتماعی و ارزشی محیط هر نظام است.علمای سیاست و جامعه شناسی از مدتهای پیش اهمیت این موضوع را درک و دانشمندانی چون ماکس وبر،بلا،بنو عزیزی،گابریل آلموند،سیدنی وربا،پاول،لارنس هریسون و ساموئل هانتینگتون مباحث خود را در این خصوص مطرح کردهاند که عمدتا به نظریه نوین نوسازی اشتهار دارند.در قالب جدید نیز ارتباط فرهنگ،اجتماع و توسعه در نظریات اندیشمندانی چون جیمز کلمن،روبرت پاتنام، فرانسیس فوکویاما،کلاوس اوفه،پیر بوردیو و مک لنن مطرح گردیده که به نظریه سرمایه اجتماعی شهرت یافته است.در این تحقیق برمبنای چارچوب نظری که فرانسیس فوکویاما (شعاع اعتماد و هنجارهای مشترک)کلاوس اوفه(همکاری)مک لنن(ماتریس نظم)و روبرت پاتنام(شبکههای مدنی)ارائه مینمایند اهمیت وجود سرمایههای مثبت و منفی اجتماعی در توفیق برنامههای توسعهای توضیح داده خواهد شد.رویکرد روشناختی این مقاله کیفی است. همچنین از تحلیلهای ثانویه نیز برای تبیین موضوع استفاده شده است.سؤال تحقیق این است که چگونه برنامههای توسعهای به دلیل وجود سرمایههای اجتماعی منفی(پایین بودن شعاع اعتماد و ضعف در هنجارهای مشترک)آسیب میبیند؟فرضیه این است که موفقیت برنامههای توسعهای به سرمایههای اجتماعی بستگی دارد.یعنی در شرایطی که نظام دارای سرمایههای منفی اجتماعی بالا باشد،برنامههای توسعه از شانس کمی برای موفقیت برخوردار خواهند بود.ازاینرو بررسی تأثیر سرمایههای منفی اجتماعی و پیامدهای منفی آن بر برنامههای توسعه،هدف اساسی تدوین این مقاله را تشکیل میدهد.
خلاصه ماشینی:
"در این تحقیق برمبنای چارچوب نظری که فرانسیس فوکویاما (شعاع اعتماد و هنجارهای مشترک)کلاوس اوفه(همکاری)مک لنن(ماتریس نظم)و روبرت پاتنام(شبکههای مدنی)ارائه مینمایند اهمیت وجود سرمایههای مثبت و منفی اجتماعی در توفیق برنامههای توسعهای توضیح داده خواهد شد.
نظر فوکویاما این است که سرمایه اجتماعی به عنوان ارزشها و هنجارهایی که همکاری را توسعه میدهند درک شده و غالبا در پدیدههای شبیه مذهب، تجارب تاریخی مشترک و سنتهای فرهنگی که به سختی تولید میشوند ریشه دارند.
از دید وی مشکلی که بسیاری از جوامع دارای اعتماد پایین1با آن مواجه هستند نبود سرمایه اجتماعی نیست بلکه این حقیقت است که میزان شعاع اعتماد2گروههایی که باهم همکاری میکنند کم است.
از دید او نهادهای این کشورها عمیقا ریشه در فرهنگ و سنتهای آنها مانند حقوق رم و حقوق عرفی دارند و همانگونه که ماکس وبر گفته جنبش پروتستانی زنجیر انتسابات و فامیلها را شکاند5و این موضوع باعث شد که نهادها و سازمانهای جدید شعاع اعتماد عمومی مردم را توسعه دهند.
در این تحقیق نگارنده از وجه مثبت سرمایه اجتماعی دفاع مینماید ولی این موضوع به معنی عدم توجه به اهمیت سرمایههای منفی در اجتماع نیست و معتقد است که بایستی در کشورهای در حال توسعه و یا کمتر توسعه یافته آن قسمت از سرمایههای منفی که شدیدا برنامههای توسعه را در سطح عمومی دچار مشکل مینمایند را با آموزش و فرهنگسازی کنترل و محدود نمود.
در صورت فقدان اعتماد بین شخصی،تعداد این سازمانها کاهش و یا عملا با ضعف عملکردی مواجه میگردند و این موضوع دارای پیامدهای ضدتوسعهای است که برای نمونه میتوان محروم شدن سیستم از مشارکت عمومی و نهادینه شده مردم،برقراری ارتباط سیستماتیک با لایههای متفاوت اجتماع،عدم تطابق برنامهها با خواست عمومی و عدم محوریت اجتماع در برنامهها اشاره نمود."